بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز
بنده به تازگی مرید یه پیری شده ام که قصد دارم چند روز یه بار صحبت هاش را براتون بنویسم
در زیر اولین صحبت هاش را براتون مینویسم
پیر ما مانند یک گردن کلفت
ناگهان گردن کلفتی کردو گفت
مژده بادا چون به زودی های زود
نرخ ها را کنترل خواهم نمود
سیب را گر قرمز است و لپ گلی
لوبیا گر چیتی و گر بلبلی
چاره ای نبود به جز ارزان شدن
هرچه گویم من همان خواهد شدن
از تورم دم به دم کم میکنم
دیگران کردند من هم میکنم
دسته ی هاون بود یا دسته گل
قیمتش را میکنم من کنترل
نزد من شیر ژیان پاپتی
کمتر ارزیدی ز شیر پاکتی
نرخ شیر پاکتی کم میکنم
دفع شیر پاپتی هم میکنم
دم به دم کم میکنم از نرخ سود
نرخ ها را میبرم آنجا که بود
پیر ما یک عمه و یک خاله داشت
خاله اش یک مرغ و یک بزغاله داشت
شب که شد بزغاله ی زار و نزار
رفت پیش پیر ما با حال زار
گفت هان ای پیر با ما بد مکن
نرخ ما را کمتر از این حد مکن
نرخ ما پایین تر است از نرخ میش
نرخ میش از نرخ بز البته بیش
نرخ ما را یک کمی بالا ببر
آبروی رفته ی ما را بخر
پیر ما فرمود ای بزغاله جان
محض روی چون هلوی خاله جان
بیست درصد نرخ تو افزون کنم
خود نمیدانم که دیگر چون کنم
مرغ پر زد رفت پیش پیر ما
گفت حالی بگذر از تقصیر ما
من نه بز باشم که با بز سر کنم
در حضور میش قمپز در کنم
لیک هم در شادی و هم در عزا
میفروشندم به آن نرخ کذا
اینک اینک زخم دل را مرهمی
نرخ ما را بیشتر کن یک کمی
پیر ما البته در حد توان
کرد نرخ سینه و ران را گران
گاو بانگی کرد و گفت ای پیر ما
چاره ای اندیش بهر شیر ما
گرچه ما گاویم از بز کم نه ایم
هان مپنداری که ما بز هم نه ایم
پیر ما را رقعتی آمد پدید
روی نرخ شیر ده درصد کشید
موز گفت ای دوستار شیر و موز
من می اندازم خودم را توی حوض
پیر ما گفت ای جناب مستطاب
گوش می کن از من این حرف حساب
نرخ تو اینک نه در دست من است
اختیار تو به دست دشمن است
ناگهان از در درآمد اسفناج
پیر ما از دیدن او هاج و واج
یک طرف برگ چغندر سبز شد
یک طرف جو یک طرف ماش و نخود
هر یکی دنباله دار کار خود
در پی شیرینی بازار خود
ناگهان سیب زمینی داد زد
بخت بد بین بخت بد بین بخت بد
هیچکس در فکر نرخ بنده نیست
از برای چون منی آینده نیست
نیستم همچون کلم من پیچ پیچ
بی رگم بی رگ نمی ارزد به هیچ
پیر ما گفت از تو ما را یاد باد
قیمتت تا مدتی آزاد باد
با تو ما را نه حساب و نه کتاب
از تو ما را نه سوال و نه جواب
اختیا نرخ تو در دست تو
هرچه خواهی کن که ناز شست تو