رابطه ایدز با ژنو

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



رئیس دفتر یونیسف در ایران گفته است: «بر اساس مقاله‌ای که وزارت بهداشت در سال 2010 انجام داده است، 16 درصد نوجوانان دختر و 20 درصد نوجوانان پسر، راه انتقال HIV را می‌دانند بنابراین 80 درصد نوجوانان کشور ایران از راه‌های انتقال HIV ایدز بی‌اطلاع هستند.»

http://negaresh.snn.ir/Images/News/Editor/image/fazayemajazi/%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%81.jpg

اول که خبر را در همین سایت خبرآنلاین خواندم، متعجب شدم. چون «مقاله» یا «نوشتنی است» یا «منتشر کردنی است» یا «خواندنی». مقاله «انجام دادنی» نمی‌دانم چیست. تا اینکه به تاریخ مقاله نگاه کردم که سال 2010 بود. فهمیدم اشکالی در کار نیست. در آن سال‌ها ایران یک‌طوری بود که اساساً همه چیز انجام می‌شد.

صبح بعد از انجام خواب، صبحانه را انجام می‌دادیم. بعد تلویزیون را روشن انجام می‌دادیم. مجری اخبار را انجام می‌داد و می‌گفت که دولت در حال انجام دادن همه چیز است، البته گروهی مخالف می‌خواهند که دولت انجام ندهد ولی رئیس جمهور و دولت با شدت هرچه تمامتر مخالفان را انجام خواهد داد تا بتواند خدماتش را به ملت انجام بدهد. بعد به دفترمان می‌آمدیم و کارهایمان را انجام می‌دادیم. بعد از کار در ترافیک انجام داده می‌شدیم تا به خانه برسیم و الباقی امور زندگی را انجام بدهیم.

- اولاً که نوجوانان 2010 الان قدم به سال‌های جوانی گذاشته‌اند و اگر لازم باشد و پا بدهد، برخی‌شان همه رقمه بلدند ایدز منتقل کنند، لذا آمار غلط است.

- گویا گروهی 20 نفره از نوجوانان سال 2010 به طوری کاملاً خودجوش در اعتراض به این گزارش یونیسف، جلوی دفتر ریاست جمهوری تظاهرات میلیونی کرده‌اند و خواستار انحلال دولت و لغو مذاکرات ژنو، مرگ زودرس کاترین اشتون و ایدز گرفتن جان کری شده‌اند، آن هم با شدت هرچه تمامتر.

- یکی از همین نوجوانان خودجوش معترض به خبرنگار سایت «رئیس جمهور قبلی نیوز» گفت: «والا ما اون دوره همه‌اش سرمون توی کتاب و درس بود. اصلاً فساد به این گستردگی نبود که کسی بخواد بدونه چه‌جوری می‌شه ایدز گرفت. مورد داشتیم که طرف می‌خواسته ایدز بگیره، 8 سال تلاش کرده آخرشم کسی رو پیدا نکرده که برایش ایدز انجام بده. ولی الان دارن از طریق ژنو کرور کرور ایدز انجام می‌دن!»

قبر نوشته ی یک مدیر...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



سعید سلیمان‌پور ارومی در تهران امروز نوشت:

ای مدیران که در این دنیایید

«یا از این بعد به دنیا آیید»

«این که خفته‌ست در این خاک منم»

از مدیران قدیمِ وطنم!

یاد آن دوره بشکوه، به‌خیر!

یاد آن لذت انبوه، به‌خیر!

جان‌نثاران همگی دورم جمع

جمله پروانه و من همچون شمع

 

پاچه‌ام تا که کمی می‌خارید

پاچه‌خار از همه سو می‌بارید!

چونکه از زحمت امضا کردن

خسته می‌گشت مرا گاهی تن -

بود کاناپه و بالش، حاضر!

شانه‌مالان پی مالش، حاضر!

 

لیک طرحی دگر آورد فلک

بخت ‌بد پای مرا کرد فلک

چون ورق نیز چو بختم برگشت

داخل حجله عروسم نر گشت!

از مدیریت خود عزل شدم

مایه لودگی و هزل شدم

 

پاچه‌خاران همه دلسخت شدند

پاچه‌گیرِ من بدبخت شدند!

تو نپندار بسی غم خوردم

صبح معزول شدم،شب مردم!

پند گیرید از این قصه من

گر توانید، نمیرید اصلا!

 

حالیا غمزده توی گورم

سوژه طنز «سلیمان‌پور»م!

شده جانی که ندارم بر لب

پاچه‌خارم شده مور و عقرب

لیکن آن وسوسه و شور و شرم

به‌خدا هیچ نرفته ز سرم

گر چه این دخمه شده ماوایم

باز هم در طلب دنیایم

گزارش صدروزه من به روحانی

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


... و اما گزارش صدروزه من به رئیس جمهور:
- 2920 روز بلاتشبیه بودیم، حالا 100 روز است که بلاتکلیفیم.
- 100 روز است که قاضی مرتضوی روزی دو هزار تومان پس‌انداز می‌کند برای پرداخت جریمه 200 هزار تومانی‌اش.
- قبلاً وقتی از خواب بیدار می‌شدم، نگران بودم و می‌دانستم برای چه. الان 100 روز است که وقتی از خواب می‌پرم، نگرانم ولی نمی‌دانم برای چه؟
- 100 روز است که مثل گذشته هر روز به تلویزیون تلفن می‌زنم برای طلب‌های معوقه‌ام و آنها هم همان چیزهایی را می‌گویند که قبل از 100 روز پیش می‌گفتند.
- 100 روز است که پست‌های فیس‌بوک محمدجواد ظریف را لایک می‌کنم.
- 100 روز است که دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد، فلذا شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد.
- 100 روز است که دارم فکر می‌کنم با توجه به اینکه دولت قبل اساساً شوخی بود، آیا دولت شما جنبه شوخی دارد یا نه؟
- 100 روز است که دارم فکر می‌کنم آیا قاتل بروس‌لی در این دوره پیدا می‌شود یا نه؟
- 100 روز است که نمی‌دانم آیا واقعاً مچکریم یا حدوداً مچکریم یا... اما چون 100 روز است که تچکّر (!) مد شده، ما هم هستیم.
- 100 روز است که «متشکر»، «مچکر» و «تشکر»، «تچکر» شده است در مملکت. به هر حال ما راضی هستیم خدا را چُکر!
- 100 روز است که مدیرمسئول سابق‌مان شده است رئیس دفتر اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری. فلذا 100 روز است که هیچ اطلاعی از وی در دست نیست. شما اگر اطلاعی دارید، دیگران را از نگرانی درآورید.
- 100 روز است که صبح‌ها با هراس از خواب می‌پرم چون بابت خواب‌هایی که دیده‌ام، فکر می‌کنم خاتمی رئیس‌جمهور است. ظهرها که گرسنگی فشار می‌آورد غش‌غش می‌خندم چون فکر می‌کنم احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور است. شب‌ها میخ می‌نشینم جلوی تلویزیون و اخبار تأکید می‌کند که شما رئیس‌جمهورید.
- 100 روز است که: من که خندم نه بر اوضاع کنون می‌خندم/ من بدین گنبد بی‌سقف و ستون می‌خندم.
- 100 روز است که اصلاح‌طلبان فکر می‌کنند کاملاً دوم خرداد شده است. اصولگرایان فکر می‌کنند تا حدودی سوم تیر شده است. در حالی که 100 روز است که هر روز، روز دیگری است و «صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق.»
- 100 روز است که همه مدت را به تهیه این گزارش پرداخته‌ام بنابراین نتوانسته‌ام کار دیگری انجام بدهم. درست مثل خیلی‌های دیگر.
- 100 روز است که بوی مواد شوینده همه مملکت را برداشته. نمی‌دانم چه گذشته که همه لازم می‌دانند همه جا و همه چیز را بشویند.
- 100 روز است که منتظریم روز صدم فرا برسد.
- 100 روز است که دوره می‌کنیم شب را و روز را، هنوز را.


غریب آشنا
می‌گویند یک «نلسون ماندلا» نامی به رحمت خدا رفته است. گویا نامبرده در الباقی جهان شناخته شده است. می‌گویند شخص مزبور سیاه‌پوست بوده و بابت رنگ پوست خودش مبارزات سیاسی کرده و قریب 27 سال هم زندانی سیاسی بوده است. بعد از زندان آمده و رئیس‌جمهور شده و نه بگیر و ببندی به راه انداخته، نه انتقامی گرفته از آنها که 27 سال تسمه از گرده‌اش کشیده‌اند.
حالا که بقیه جهان عزادار شخص نامبرده است، ما هم به آنها تسلیت می‌گوییم، گرچه در کشورمان از این چیزها نداریم و کلاً ‌با موضوعات و جریانات زندگی وی بیگانه‌ایم. گشتم نبود، ‌نگردید که علافی‌اش پای خودتان است و سایر قضایا...

نخوابیده شب درازه!...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


محمد گلیچ در روزنامه قانون نوشت:

فتح ا... زاده: اگر آندو ..... دارد، آن‌را نشان دهد.
الف) وجود
ب) چیز دیگه، جیگر
ج) بندی که به او اجازه می‌دهد استقلال را ترک کند در قراردادش
د) تب

علی پروین: دایی نباید دغدغه‌ای غیر از ..... داشته باشد.

الف) دریافت یارانه نقدی

ب) عقب ماندن از عمو
ج) مسائل فنی
د) اعتراض به زمین و زمان

عبدالرضا داوری: پای اصولگراها هیچ‌وقت ...... باز نمی‌شود.

الف) و به هیچ عنوان

ب) دست‌شان که عمرا

ج) به پاستور
د) 190 درجه

کی‌روش: برای موفقیت تیم‌ملی فوتبال باید ..... بیاوریم.
الف) شورش را در
ب) عروس
ج) کاپرفیلد
د) گارفیلد

احمد نعمت‌بخش (دبیر انجمن خودروسازان): لغو تحریم‌ها.....نمی‌کند.
الف) از کفت بیرون کند اما بیشتر شدن تحریم نعمتت افزون
ب) خودش را لوس
ج) خودرو را ارزان
د) کاری با آدم می‌کند که ننه در دست‌تنگی با بابا

خلعتبری: از باشگاه ماشین نگرفتم اما ..... است.
الف) اسب حیوان نجیبی!
ب) حقیت تلخ
ج) وضعیتم مثل بقیه
د) نخوابیده شب دراز

سیدمحمد خاتمی: نباید برخی چون ..... بلندتر است حق دفاع را از دیگران بگیرند.
الف) قدشان لابد!
ب) برج‌شان
ج) صدایشان
د) (.....)

گودرزی (وزیر ورزش): هر وقت کفاشیان را دیدم گفتم بیا.....
الف) و او هم همیشه آمد
ب) وقتی می‌آمد می‌گفتم کلاس چندی عمو؟ بعدش دوستان می‌گفتند این رئیس فدراسیون فوتبال است و کلی می‌خندیدم
ج) پول بگیر
د) گفتا چرا؟ گفتم تیر برق کوچه‌را، گفتا کتاب‌های نیچه را!

احمدیان (معاون سازمان انرژی اتمی): سوخت نیروگاه بوشهر هفته آینده .... می‌شود.
الف) داماد
ب) شر
ج) تعویض
د) آدم

خداداد: کسی قدرت ندارد کی‌روش را.....کند.
الف) ماچ
ب) خوار و ذلیل
ج) بیرون
د) داخل

تفریحات اقشار آسیب‌پذیر در مجلس

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

http://www.shadine.ir/wp-content/uploads/2011/03/99273861073829225489.jpg

باز زمستان شد و هوا بالاپایین شد و آلودگی به سر وقت‌مان آمد. نفس کشیدن سخت شده است از شدت آلودگی. آلودگی، همان آلودگی که دوست ماست. آلودگی، همان آلودگی که خودمان درستش کرده‌ایم، حالا بیخ گلویمان را گرفته و راه نفس را بسته است. باز خودمان یک چیزی درست کردیم که شد بار خاطرمان. همیشه یک چیزهایی درست می‌کنیم که تویش می‌مانیم و هضمش برای خودمان هم سخت می‌شود.

آنقدر آلاینده‌های هوا زیاد شده که به قول دوستی با هر نفس نیمی از جدول مرحوم مندلیف را در ریه می‌فرستیم. اوضاع طوری شده که هوای بازدم‌مان از هوای دم تمیزتر است و عملاً هرکدام‌مان روزی چندین مترمکعب از هوای شهرمان را با ریه‌هایمان تمیز می‌کنیم.

هر سال آلودگی که می‌آید، بحث و سخنرانی و اینها هم در باب ضرورت‌های رفع و دفع آلودگی راه می‌افتد. گویا مسئولان‌مان نمی‌خواهند از آسمان عقب بیفتند. حالا که آلودگی هوا راه افتاده، آنها هم در حد مقدورات‌شان می‌کوشند تا آلودگی صوتی ایجاد کنند.

مجلس هم دیروز با کلیات طرح انتقال پایتخت موافقت کرده است. جماعت نماینده هم آمده‌اند با شور و حرارت بسیار در موافقت و مخالفت این طرح صحبت کرده‌اند. آخر سر هم رأی داده‌اند. بعد هم لاریجانی (رئیس مجلس) گفته است: «اعتبارات انتقال پایتخت زیاد است، از این‌رو با توجه به مشخص نبودن منابع این طرح با مخالفت شورای نگهبان مواجه خواهد شد.»

یعنی این همه وقت را آقایان بخیه به آبدوغ زده‌اند و خود گفته‌اند و خود خندیده‌اند، درست مثل تفریحات ما اقشار آسیب‌پذیر!

با این حساب دور از ذهن نیست که در روزهای آینده این طرح‌ها به مجلس برود و با کلیاتش هم موافقت شود تا بعداً شورای نگهبان بگوید پولش را نداریم:

- طرح تبدیل کویر لوت به جنگل سرسبز

- طرح انتقال آب دریای خزر با سطل به دریاچه ارومیه

- طرح ممنوعیت عرق کردن و حرص خوردن نمایندگان حامی دولت قبل

- طرح پرداخت بدهی‌های صداوسیما به برنامه‌سازان

- طرح آسفالت کردن خلیج‌فارس

- طرح ایجاد سقف سنی برای سخنرانان تأثیرگذار

- طرح مبارزه با توزیع کارت هدیه

- طرح اجبار برای گفتن سخنان معقول در نطق‌های پیش از دستور

***

حالا فرض کنید این طرح انتقال پایتخت با جزئیات و کلیاتش تصویب شد و گفتند پایتخت باید برود فلان‌ شهر! از فردا گروه‌گروه جماعت نماینده مجلس مستعفی می‌شوند که چرا پایتخت را نیاوردید بندر دیر یا خاش یا علی‌آباد کتول یا جاغرق.

آن وقت تکلیف بچه‌های تهران چه می‌شود که از فردایش باید بگویند بچه یک جای دیگرند؟

- همین الانش یک نامه از این اداره به آن اداره رفتنش چندین ماه طول می‌کشد. احتماًلاً آن روزها نوه و نتیجه‌های مردم باید آواره شهرها باشند، بلکه بتوانند جواب نامه درخواست معافیت سربازی پدربزرگ‌شان را بگیرند.

- الان همه بیخ گوش همدیگریم، هیچ‌کدام از تحقیق و تفحص‌ها از ادارات به نتیجه نمی‌رسد، وای به حال آن روزها.

نظر پسران مسئولان درباره پدرشان

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

http://vecto.rs/600/vector-of-a-cartoon-father-kneeling-to-hug-his-son-outlined-coloring-page-by-ron-leishman-18868.jpg
به مناسبت روز خانواده، پسر وزیر ارتباطات در تلویزیون درباره اوضاع و احوال ارتباطات حرف زده است و البته پدرش هم جواب او را داده.

پسر وزیر ارتباطات: «اینترنت سرعت پایینی دارد و همین موجب شده در کلاس‌های مدرسه، بچه‌ها به من بگویند برو به پدرت بگو سرعت را بالا ببرد.»
او همچنین به عدم آنتن‌دهی موبایل در خانه خودشان انتقاد کرد.
پاسخ‌های پدر به پسر را هم اگر خواستید در سایت «خبرآنلاین» بخوانید.
حالا فکر کنید پسران سایر وزرا هم انتقاداتی که در مدرسه به پدرانشان وارد می‌شود و پاسخ پدران چه می‌تواند باشد.
***
پسر وزیر نفت: «بچه‌ها توی مدرسه می‌گن چرا نفت نمی‌یاد سر سفره‌هامون؟»
وزیر نفت: «بهشون بگو  یه دفعه قبلا آوردند سرسفره، برای هفت پشت مون کافیه.»
***
پسر وزیر خارجه: «بچه‌ها توی مدرسه می‌گن کاترین اشتون اگه بیاد خونه‌تون، با همون کت و دامن میاد؟»
وزیر خارجه: «اِ ! بَده! این حرفا چیه؟!»
***
پسر وزیر دفاع: «بچه‌ها توی مدرسه می‌گن بهترین دفاع چیه؟»
وزیر دفاع: «حمله».
***
پسر وزیر بهداشت: «بابا بچه‌ها توی مدرسه دستاشونو نمی‌شورن.»
وزیر بهداشت: «تو کاری بهشون نداشته باش. وقتی مریض شدن، رفتن دکتر، دارو گیرشون نیومد، پدرشون دراومد، یاد می‌گیرن که دستاشونو بشورن.»
***
پسر وزیر راه: «بچه‌ها توی مدرسه می‌گن چرا این‌قدر خیابون مدرسه چاله‌چوله داره؟»
وزیر راه: «بهشون بگو به پسر شهردار بگن. من مسئول پر کردن راه‌های بین شهری‌ام.»
***
پسر وزیر کشور: «بابا بچه‌ها توی مدرسه می‌گن این چه وضعیه؟»
وزیر کشور: «تو هیچی نگو، ولشون کن.»
***
پسر وزیر آموزش و پرورش: «بابا بچه‌ها توی مدرسه کارای بدی می‌کنن.»
وزیر آموزش و پرورش: «عیب نداره. بزرگ می‌شن می‌رن دانشگاه بدتر می‌شن.»
***
پسر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: «بابا بچه‌ها توی مدرسه خیلی حرفای غیرفرهنگی می‌زنن، بیا ارشادشون کن.»
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: «ببین پسرم، آدم هرچی می‌بینه و می‌شنوه که نمی‌ره به باباش بگه. مگه من به بابام می‌گم که تو به بابات می‌گی؟»
***
پسر وزیر اطلاعات: «بچه‌ها توی مدرسه هیچی نمی‌گن.»
وزیر اطلاعات: «عیبی نداره پسرم ولی اگه چیزی گفتن به بابا بگی‌ ها، باشه؟»

چادر مسافرتی برولوسکونی رسید...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

فرانس 24 نوشته: کلاه کاسکتی که فرانسوا اولاند برای ملاقات با معشوقه اش سوار بر موتور به سر می گذاشت، به یکی از پرفروش ترین محصولات فرانسوی تبدیل شده است.

سوالات فلسفی:

چرا این کلاه پرفروش شده است؟ آیا این کلاه از سوی مردم عادی پرفروش شده یا سیاستمداران؟ اصولا می​توان گفت که در فرانسه مردها، اهل موتور سواری ویژه با «طرف» هستند؟ آیا سیاسیون فرانسوی کلا دوترکه سوار موتور می​شوند؟ آیا بحران موتور در فرانسه، باعث فروپاشی خانواده و سقوط فرانسه خواهد شد؟ آیا بیست و سی از این فروپاشی گزارش مردمی تهیه می​کند؟ 

***

 

دیالوگ1 

موتور سوار: یه دونه از اون کلاه کاسکت ها بدین؟

فروشنده: نماینده مجلسی یا عضو کابینه؟

موتور سوار: مشاور جوان هستم!

فروشنده: فروش به شما غیر قانونیه. برو واسه ما دردسر درست نکن. برو با عروسک هات بازی کن.

 

دیالوگ 2

(ابتدای جاده چالوس در فرانسه)

- فندک و تنباکو دو سیب و آب معدنی و تخمه ژاپنی...

- کلاه کاسکت نمی خوای؟

- آخ آخ ...چرا چرا، خوب شد گفتی.

- {کمی یواش تر در گوش خریدار}: چادر مسافرتی برلوسکونی هم اوردیم. عالی.

- یه دونه بده.

 

دیالوگ3

خریدار: داداش یه کاسکت خوب می خوام.

فروشنده: (در حالی که لپ خریدار را می کشد): شیطون دو ترکه مسافر زدی؟

خریدار: خجالت بکش آقا. این شناسنامه، اینم کارت ملی! ایشون خانم من هستن. 

 

دیالوگ 4

- عذر میخوام کاسکت اولاندی داری؟

- نخیر. قایق 7 نفره بخوای داریم. با هندونه رسیده.

 

دیالوگ 5

- آقا یه دونه...یه دونه...یه دونه کلاه...

- اووووووه! جون بکن خب! کلاه کاسکت می​خوای. «اصولگرایی» قفسه اول سمت راست، «اصلاح طلبی» از پایین قفسه دوم.

- نه برا خودم نمی خوام، یکی از دوستان...

- آره ارواح عمه ات...از صبح 16 نفر اومدن واسه دوستاشون کلاه کاسکت خریدن...

 

دیالوگ 6

خریدار: ببخشید از اون کلاه کاسکت ها دارین؟ (به خریدار چشمک می​زند)

- برو عمو خدا روزی تو جای دیگه بده، ما از اوناش نیستیم. برو آدم باش و به خانواده ت برس.

 

بیلبورد تبلیغاتی

کاسکت کمتر...زندگی بهتر

 

آگهی مطبوعاتی:

- کاسکت اولاندی چینی رسید/ نصف قیمت

- عینک دودی هیلاری با تخفیف ویژه برای آقایان خاص

- چادر مسافرتی برولوسکونی بخرید، کلاه کاسکت اولاندی جایزه بگیرید

- سرپوش خارجی جهت تفاوت های فرهنگی، اوکازیون فقط 5 دلار

و...

این خانم چطوری شده رییس کمیسیون بحران؟

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

پوریا عالمی در شرق نوشت:

رییس کمیسیون ایمنی و مدیریت بحران شورای اسلامی شهر تهران حادثه آتش‌سوزی جمهوری را زنگ‌خطر برای ساختمان‌های مناطق 11 و 12 شهرداری دانست. (ایسنا)

خب شهروندان ساکن و کارگران شاغل در این مناطق، از همین الان پا شوید بروید باشگاه و بادی‌بیلدینگ کنید تا دستتان قوی شود. جدی می‌گویم. اینها تا دیروز رسما تقصیر را انداخته‌اند گردن ضعف دستان آن دو زن کارگر. فردا اگر اتفاقی بیفتد می‌گویند ما که قبلا هشدار دادیم که ساکنان این مناطق باید به‌صورت آماده‌باش و نیم‌پز لب پنجره آویزان بمانند. بعد هم وی دُر گرانبها سفته و افزوده: «ساختمان‌های این مناطق، آبستن چنین حوادثی هستند.»

ساختمان‌های مناطق 11و12 گفتند: «کی ما را آبستن حوادث کرده؟ » این «رییس کمیسیون ایمنی و مدیریت بحران» همان «خانم معصومه‌ آباد» عضو شورای شهر است که بعد از حادثه خیابان جمهوری گفت: «اینگونه مشکلات «طبیعی» است و خیلی از مواقع چرخ هواپیما باز نمی‌شود یا ترمز ماشین گرفته نمی‌شود.» وقتی خانم ‌آباد نمی‌داند به کدام بلایا می‌گویند «طبیعی»، چطوری شده «رییس کمیسیون ایمنی و مدیریت بحران؟»

دیالوگ
«مدیریت بحران، سلام. ببخشید، دارد زلزله می‌آید. همه مانده‌اند زیر آوار.»

«زلزله؟ زلزله که طبیعی است. تا حالا خودت خربزه خوردی به پایش نلرزیدی؟»

«خیابان نشست، 40 تا خانه و 30 تا ماشین رفتند تو.»

«نشست؟ نشست که طبیعی است. تا حالا خودت ننشستی؟»

«هواپیما سقوط کرد. همه رفتند هوا. »

«سقوط؟ هوا؟ کاملا طبیعی است. از قدیم گفتند وقتی بزنی زمین هوا می‌رود.»

«ماشینتان را بدجایی پارک کرده بودید. جریمه شدید.»

«چی؟ چه غیرطبیعی...‌ای‌وای... باید به داد مردم رسید. این حق هر شهروند ایرانی است که بتواند پارک دوبل کند.‌ای‌وای...‌ای‌‌وای... مساله مرگ و زندگی است. حالا چقدر جریمه‌ام کردند؟»

«ببخشید، شما مسوولان، حیف هستید. من دوباره به‌جای شماها استعفا می‌دهم.»

«آقا از وقتی حاج حسن بحث منشور حقوق شهروندی را کشیده وسط مدام داره از آسمون و زمین برای شهروندان بیچاره می باره از اتوبوسا گرفته تا اینجا، حاج حسن بخدا می دونیم حقوق دانی...»

راهنمای دانشجویی: فرجه چیست و مراقب کیست؟

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



به مناسبت فرارسیدن ایام امتحانات دانشگاه‌ها(البته تموم شدن امتحانات بعضی از دانشگاه ها!)، امروز تصمیم گرفتیم چند مسئله مهم را پیرامون امتحانات که به عنوان یک معضل هم می‌توان به آنها نگاه کرد بررسی کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که این عبارات واقعا چه معنایی می‌دهند:

فرجه چیست؟
همانطور که قبل از ذبح به گوسفند آب می‌دهند، به دانشجو هم قبل از امتحانات فرصتی می‌دهند تا برای خودش خوش باشد. دانشجو در ابتدای شروع فرجه کمی‌جزوه‌ها را نگاه می‌کند و بعد از ناامیدی همچون فردی که بهش گفته اند تا دو ماه دیگر می‌میری برو هر غلطی که می‌خواهی بکن، از هیچگونه لذت‌جویی (اعم از دیدن فیلم‌های ندیده، خوابیدن در حد خواب زمستانی خرس‌ها، انجام بازی کامپیوتری به صورت نان استاپ، عبور از مخاطب خاص و مخاطب قرار دادن عام و...) دریغ ننموده و خود را به درجه فنای فی الفرجه می‌رساند. بطور کلی می‌توان گفت آن میزانی که دانشجویان ما در ایام فرجه لذت‌جویی می‌کنند، میلیاردر آمریکایی در وگاس نمی‌کند. ولی به نظرم همین که دانشجو در این ایام جلوی خودش را می‌گیرد و معتاد نمی‌شود جای تقدیر دارد.

شب امتحان چیست؟
شب امتحان از جمله شب‌های معنوی است که موجب نزدیکی دانشجو با خداوند از طریق التماس و تضرع به درگاه الهی می‌شود. شب امتحان، شب آزاد شدن ظرفیت‌ها و شکوفا شدن استعداد دانشجویان است. خیلی از این دانشجویان بعد از تجربه شب امتحان و مشاهده توانایی‌های خود در زمینه تقلب نویسی مسیر زندگی شان عوض شد و الان دست کم 250 دانشجو داریم که توانسته اند رمان بینوایان را روی یک دانه برنج بنویسند و نام خود را در گینس به ثبت برسانند.
یکی دیگر از ویژگی‌های شب امتحان این است که دانشجو به طرز عجیبی به هر چیزی غیر از درس علاقه پیدا می‌کند. در پاره ای از موارد دیده شده که دانشجو با کتاب باز در حالی که چشمانش را برای دقت بیشتر تنگ کرده به مستندِ تخم‌ریزی دلقک‌ماهیِ آب شور می‌نگرد. بعضی‌ها که خیلی حالشان خراب است با 20:30 هم جذب می‌شوند. البته تقصیری ندارند. گاهی درس‌ها آنقدر فشار می‌آورند که آدم برای فرار از آن دست به هر کاری می زند.

مراقب کیست؟
مراقب کسی است که در کودکی توجهات لازم به او نشده و غالبا در نقش تیر دروازه در گل کوچیک مورد استفاده قرار می‌گرفته. او از کودکی دوست داشت میتی‌کومان باشد تا همه به او احترام بگذارند و به محض بردن اسمش به خاک بیفتند. ولی از آنجایی که هر چه می‌دوید به جایی نمی‌رسید، بیشتر کاراکتر زمبه را در یادها تداعی می‌کرد. مراقب بعد از سپری کردن دوران کودکی به مرحله ای رسید که برای تیر دروازه شدن کمی‌بزرگ بود، به همین دلیل از او به عنوان گاز اشک‌آور برای متفرق کردن افراد استفاده می‌کردند. چون بنده خدا هر جا پا می‌گذاشت، می‌گفتند اه باز این پسره اومد و پراکنده می‌شدند. همه اینها باعث شده تا تمام عقده‌های فروخورده مراقب در جلسه امتحان ظهور پیدا کند و مراقب همچون عقابی تیزبین دانشجویان را تحت نظر داشته باشد و خود را در حد ناظر سازمان ملل جدی بگیرد. وی معمولا با گفتن «ورقه‌ات رو درست بگیر»، «گوشیتو بذار تو جیبت»، «میام پاره می‌کنما» و «دیگه وقتی نمونده» (به صورت کاذبانه!) سعی در ارضای روحی-روانی خود دارد. پس بیایید با مراقب مهربان باشیم، با او نجنگیم و به تهدیداتش احترام بگذاریم. باور کنید هرکس جای او بود با آن حجم از آسیب‌های روحی تا الان قاتل زنجیره‌ای شده بود ولی او نجیبانه به شغل شریف کارمندی رضایت داده است.

استاد کیست؟
از آنجایی که دوستان در گوشی به بنده اشاره می‌کنند که دیگر جایی برای مطالب بقیه همکاران باقی نمانده به همین مقدار کفایت می‌کنم که استاد همان موجودی است که سر جلسه امتحان حاضر می‌شود و در حالی که لبخندی سادیستیک بر لب دارد با گفتن «اینا همه اش تو جزوه بود» و «از این ساده تر امکان نداشت» از عجز و خنگی دانشجویان لذت می‌برد. سپس بالای سر دانشجویان مونث حاضر می‌شود و برای آنان توضیحاتی را با لبخند ارائه می‌دهد ولی تا پسرها از او می‌خواهند که یک لحظه بیاید قاطعانه می‌گوید «دیگه به هیچ سوالی جواب نمیدم» و با شور و انرژی کلاس را ترک می‌کند. همین خصیصه است که از او موجودی سهل و ممتنع می‌سازد. پس بیایید در کنار مراقب، استاد را هم درک کنیم.

چرا گوگل صدای مردم در انتخابات رو نشنیده؟!

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



10 کلمه پرجستجوی ایرانیان برای دیدن تصاویر در گوگل در سال 2013 عبارت بودند از: عکس، دختر، زن، hot، girl، لباس، تصویر، لخت، فیلم و عروس.

همچنین وضعیت 10 کلمه پرجست و جوی ایرانی ها در گوگل در 10 روز نخست سال جدید میلادی 2014 نیز نشان می دهد 10 کلمه پرجستجو عبارتند از: دانلود، آهنگ، عکس، دانلود آهنگ، بازی، فیلم،چت،اندروید، google و دانلود اهنگ. البته 10 کلمه پرجستجوی موتور جستجوی گوگل در جهان عبارت بودند از: نلسون ماندلا ،پل واکر، آیفون اپل 5 اس، کوری مونتیت،رقص هارلم شیک، انفجار بوستون آمریکا، نوزاد سلطنتی، گوشی های سامسونگ گالکسی اس 4، دستگاه های پلی استیشن سونی اس 4 و کره شمالی.

*** 

از آنجا که این گزارش کاملا جهت دار و مغرضانه نوشته شده، ما فقط به انتشار بازتاب آن اکتفا می‌نماییم و امیدواریم به زودی گوگل، این جرثومه سیاه نمایی و فساد، فیلتر شود و خلاص. یعنی همه دنیا دنبال گلکسی اس 4 هستن و ایرانی ها دنبال دانلود آهنگ؟ پس کیا رتبه علمی ما را از اون وضع به این وضع رسوندن؟ چرا گوگل صدای مردم در انتخابات رو هنوز نشنیده؟!

توصیه: با توجه به اینکه طبق این گزارش، ایرانی ها کلا در حال دانلود هستند، در خصوص 10 برابر شدن پهنای باند اینترنت در سال​اینده تجدید نظر کند؛ زیر 40 برابر اصلا فایده ای ندارد.

 

روزنامه خیلی صبح

اسناد غیر قابل انکاری از ملاقات مدیر صهیونیستی گوگل با جورج سورس وجود دارد که نشان می‌دهد آنها برای بازگشت اصلاح طلبان شکست خورده که سالهاست تمام شده‌اند، برنامه ریزی می‌کنند و گزارش اخیر نیز یک فرار به جلو برای سانسور پیشرفت‌های خیره کننده جوانان ایرانی است. امید است دکتر ظریف در مذاکرات پیش رو به خاطر این رفتار امریکایی‌ها، بزند زیر میز.

سایت هوانیوز

کلید روحانی در قفل شکست. ارمغان برخی وزرای سکولار دولت یازدهم، بی بند و باری و ابتذال جهانی را پدید آورد و گوگل در گزارشی مستند، به رفتار اینترنتی مردم ایران بعد از انتخابات 24 خرداد که روحانی تنها با یک درصد رای بیشتر، رییس جمهور شد، اشاره کرده و هشداری که ما قبل از انتخابات داده بودیم را عیان ساخته. آقای روحانی به کجا می روید؟ 

حاجاقا ماله کشیان

یک جنجال الکی درست کردن سر یک گزارشی که معلوم نیس مبناش چی هست؟ چطوری تهیه شده اصلا چرا باید بهش اعتنا کرد؟ اینه که می گم ما کلا رفتیم تو بغل غرب، اینه که میگم اسکار به درد ما نمیخوره. گزارش دادن ایرانی ها کلمه زن رو زیاد سرچ کردن. خب این یعنی ایرانی جماعت خانواده دوسته. بعد هم بدنبال تشکیل خانواده س. شما در همین لیست نگاه کنید، 4 تا از کلمات مربوط به تشکیل خانواده اس. کلمه هات هم دنبال گرمای زندگیه. بعد لیست خودشون رو ببینید، یه مشت ابزار بی روح و مسخره که بلای جون امروز مردم شده. گلکسی و تبلت و...اینه که میگم غرب به بن بست رسیده.

بیست و سی 

مجری: باز هم دم خروس این بار از ته گوگل...داستان از اونجا شروع میشه که بعد از افشاگری های بیست و سی در خصوص مدیران اسرائیلی سایت گوگل، اونها دست به کار شدند و گزارشی جعلی در خصوص جستجوی اینترنتی ایرانی ها منتشر کردن. گزارش اونها اینقدر آبکی و دم دستی بود که حتی توش گاف هم دادن و از 10 تا کلمه، چهارتاش تکراری از آب در اومد: دختر و girl و عکس و تصویر... اما بنشوید از خبرنگار ما در لندن که جواب گوگلی ها رو داده:

صدای خبرنگار اعزامی به لندن: اینجای لندن 2013. ابتذال از در و دیوار شهر می باره. این هم کافی نتی در حاشیه کاخ ملکه. این کافی نت نماد روسپیگری اینترنتی در انگلستانه. اینجا دانشجویان را وادار می کنند به گوگل خدمت کنند و در عوض از یکسال اینترنت رایگان پر سرعت بهره ببرن.

یک خانم جوان: خسته شدیم از بس اینترنت ناپاک تحویل ما میدن. کاش در ایران زندگی می کردیم و سایت های مبتذل فیلتر بود. اینجا کسی به فکر ما نیست. گوگل اینجا ما رو مجبور می کنه کلمات رکیک رو با وی پی ان ایرانی، سرچ کنیم...اوه خدای من! وحشتناکه...

یک پسر جوان: پول خوبی میدن. به نظرم کار گوگل خیلی بی رحمانه اس ولی خب پول خوبی میدن. من خودم ایرانی ها رو دوست دارم اما خب پول خوبی میدن. 

*

گزارش  بای از سطح شهر رو هم ببینید: 

یک جوان شاد: گوگل، گوگوری مگوری! برو خودتو سیاه کن...(صدای قاه قاه خنده جمعیت)

یک زن میانسال: خودشون خواهر و مادر ندارن عکس دخترای مردم رو میذارن تو اینترنت؟ خدا لعنتشون کنه.

یک پسر دبیرستانی: من از گوگل اصلا استفاده نمی کنم از بس غرض ورزانه نتایج جستجو را به آدم نشون میده.

یک دختر جوان: اصلا باید گوگل رو تحریم کنیم تا ادب بشن بی تربیتا. من یکبار میخواستم کلمه هاتمیل رو سرچ کنم کلی عکس درباره «هات» بهم نشون داد. انگار می خواهند نرم نرم ما رو منحرف کنند و به ابتذال بکشن.

یک متصدی کافی نت: من خودم صبح تا شب سرم تو اینترنته، اصلا چنین چیزی نیس. مشتری های من همه دنبال دانلود مقالات علمی هستن. اینا چشم ندارن ما رو ببینن، اینطوری میخوان سیاه نمایی کنن. ولی کور خوندن(صدای سوت و کف حضار)

یک خانم شیک پوش (ترجیحا با عینک دودی و بدحجاب): من 20 سال اونور آب زندگی کردم، خودشون اینقدر کثیف هستن که حد نداره. ولی مشکل اونا اینه که نمی تونن ایرونی جماعت رو ببینن. زنده باد ایرون! تف به گور گوگل.

چرا باید از فیس بوک رفت؟

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان
عاقبت حضور در فیس بوک

آیدین سیارسریع در قانون نوشت:

نشریه هافینگتون پست (که تلفظ اسمش جوری است که آدم انگار دارد عطسه می کند) 8 دلیل را برای ترک فیس بوک در سال 2014 عنوان کرده که ما اینجا از زاویه دید خودمان آنها را بررسی می کنیم.

1. «وضعیت شلم شوربای فیس بوک»: وقتی صفحه تان را باز می کنید می بینید یکی دارد گریه می کند، دو نفر (معمولا روزنامه نگار) دارند به هم فحش می دهند، یک نفر در حال پوست‌اندازی است، آن یکی سعی می کند برود تو، چون جایی دیده بود که نوشته اگه عاشقی بیا تو، صفدرآقا 55 ساله ویدیوی خاک بر سری ویروسی باز می کند و همه جا پخش می شود ولی خودش می گوید هک شده ام، دخترها زیر عکس همدیگر در عین این که می‌خواهند سر به تن دیگری نباشد جان خود را نثار هم می کنند، mokhtar e tanha زیر عکس های آموزنده الی در حال درآمدن از تنهایی است و هزاران مورد بی ربط دیگر. خب حق بدهید، آدم اگر بخواهد فضولی هم بکند گیج می شود!

2. «مسلط و مجهز شدن فک و فامیل به فیس‌بوک»: ما همیشه فکر می کردیم فیس‌بوک یک محیط مجردی و جوانانه است تا این که یک روز از خواب بیدار شدیم و دیدیم خاله‌مان شبانه عضو فیس بوک شده و زیر یکی از عکس‌ها جلوی 3 هزار نفر از دوستان فیس‌بوکی سوال مهمی را مطرح کرده به این مضمون: «خاله قربون خرس کوچولوی قهوه ایش بشه؟! هان؟ بشه بشه؟» بعد عمو آمده کامنت گذاشته: «چه بزرگ شدی عموجان! یادته بچه بودی آب دماغت همیشه آویزون بود؟ یه بار هم تو زمستون قندیل بست. هه هه هه» بعد همینطور که داری به اینها خواهش و تمنا می کنی که جان من رعایت کنید. حالا اینها همه درمقابل معجزات مادر فیس بوکی هیچ است. من یک بار مشغول پیچاندن یکی از دوستانم بودم با این عذر که الان سر کارم و بعدا به موضوع شما رسیدگی می کنم. مادر کامنت گذاشت که: بیا آشپزخونه ننه! غذا آماده است!


3. «قضاوت مردم و عدم توجه به حریم خصوصی»: یک بار یکی از دوستان ما نقل قولی از سهراب کرده بود و نوشته بود «در گلستانه چه بوی علفی می آید ...» شایعه کردند معتاد است، زنش طلاق گرفت، از کار اخراج شد و یک ماه بعد افتاد و مرد!


4. «دغدغه لایک»: یکی از مهم‌ترین دلایل ترک فیس بوک افسردگی پس از مشاهده تعداد لایک دیگران است. ولی جوانان باید بدانند که لایک ملاک شهرت و افتخار نیست. بزرگانی چون سعدی، حافظ، مولوی، عطار و ناصرخسرو و مریم حیدرزاده را در زمان خودشان یک نفر لایک نکرد ولی توانستند به این مرتبه و جایگاه دست پیدا کنند. حالا درست است که صفحه «ما از دختران و پسران گربه صفت متنفریم» بسیار بیشتر از این عزیزان خواننده دارد! ولی خب... ما به همه می گوییم ملاک نیست، شما هم بگویید ملاک نیست!

دیکشنری دانشجویی با حذف و اضافه...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



دانشجو: دانش+جو. آن کسی که دانش را می‌جوید. آن کسی که دانشجو بود اما رئیس دانشگاه بود، رفته است.

دانشگاه: دانش+گاه. جایی که دانش(اوووم...چه جوری عرض کنم؟) دانش گاهی مورد عنایت قرار می‌گیرد.

جزوه: چیزی که رد و بدل کردن آن انگیزه شصت و اندی درصد دانشجویان کشور برای ورود به دانشگاه است. وسیله شناخت قبل از ازدواج. هرچقدر با خودکارهای رنگی تری نوشته شده باشد، سلیقه بصری بهتری از طرف مقابل را نمایش می‌دهد.

ترم اول: جایی که در آن دانشجویان پزشکی و مهندسی همدیگر را دکتر و مهندس صدا می‌کنند.

ترم اولی: پف ترم! کسی که ترم اول را خیلی جدی می‌گیرد اما نمی‌داند این جدی بودن پفکی است. محل بروز نظریه «عشق در یک نگاه». عشق در یک نگاه به درس، به دانشگاه، به نظام آموزشی و..! ترمی‌که دانشجو هنوز از استاد می‌پرسد آقا اجازه دفتر چند برگ بگیریم؟

شهریه: کاش مثل مهریه بود که کی داده و کی گرفته. در صورتی که شهریه را هم باید زود بدهی، هم به موقع بدهی.
ثبت نام اینترنتی: جایی که آدم حسابی به بزرگی و کلفتی لنگرهای کشتی‌های اقیانوس پیمایی که اینترنت کشور را قطع می‌کنند، پی می‌برد.

سلف: هیاهوی بسیار برای هیچ.

16 آذر: نام خیابانی در تهران که این طرفش طرح ترافیک است ولی آن طرفش نیست.

پایان نامه: آدم حاضر است حتی فیلمش را ببیند اما به صورت واقعی آن را انجام ندهد.

انجمن ها و صنف ها: مکانی برای انجام فعالیت های فوق برنامه مثل ازدواج، جشن و اردو، دوست یابی. پرانتز نوشت: در صورت اجرای اولی دیگر به مابقی برنامه ها نمی رسید و از این مکان خارج می شوید.

حراست:
یقه آبی‌های دلسوز. همان طور که کودکان در دوران مهدکودک نیاز به مربی مهد دارند، دانشجویان هم احتیاج به دلسوزانی دارند که صلاح آنها را بهتر از خود آنها بدانند. بچه‌های حراست همان کار را می‌کنند.

کارمند آموزش: وقتی با آنها کار داری و معطل آنها هستی، همان حسی را دارند که کارمندهای بانک هنگام مراجعه به آنها دارند.

کتابخانه: محلی مناسب برای تبادلات علمی‌و فرهنگی مانند بلوتوث، وی چت(اعم از Look Around و Shake) و...

تولید علم: به نوعی همان کاری است که فتوکپی و پرینت دم در دانشگاه انجام می‌دهد و تحقیق آماده اینرنتی به دانشجویان می‌فروشد.

مدرک تحصیلی: یکی از مدارکی که باید همراه 6 قطعه عکس سه در چهار پشت نویسی شده در روز خواستگاری ارائه شود.

دوربین مداربسته: شاید فکر کنید کارش پایش دانشجویان است اما اشتباه می‌کنید، کاربردش شبیه همین دوربین‌های کنترل ترافیک است. مثال: محدوده غرب به شرق مسیر سلف به خوابگاه، حد فاصل تقاطع نیمکت سبز تا خروجی کتابخانه ترافیک سنگینی وجود دارد. لطفاً مسیرهای جایگزین استفاده شود.

ع.ن: روز دانشجو 92/9/16 دانشگاه صنعتی شریف!(|...)

نامه «فرناندا ليما» به ضرغامی

در پي پخش موفقيت آميز مراسم قرعه كشي جام جهاني از شبكه سه

و نقش بر آب شدن نقشه‌هاي غرب در ترويج پوشش غربي در ميان جوانان ايراني؛

رئيس سازمان صدا و سيما در نامه اي از دست اندركاران اين برنامه و خصوصا تدوينگري كه موفق شده بود

مجري خانم مراسم را به طور كامل سانسور كند، تشكر و قدرداني كرد.

اگر غربي‌ها مي‌دانستند ما در تدوين و سانسور همزمان برنامه‌هاي پخش زنده اين قدر پيشرفت كرده ايم

عمرا ناز خانم فرناندا ليما را نمي‌كشيدند.

در اين صورت شايد اجراي مراسم را به يكي مثل رسول نجفيان مي‌سپردند تا تاري هم برايشان بزند،

"مي‌رن آدما" را بخواند و اشك مختصري از حاضران در سالن بگيرد. 

ساعاتي پس از انتشار متن نامه رئيس سازمان صدا و سيما، خانم فرناندا ليما هم نامه اي خطاب به عزت‌ا...

ضرغامي‌نوشت و درد دل‌هايي را مطرح كرد:


ادامه نوشته

از خدا بترس با این همه سیاه نمایی!

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان




دبیر کل نهاد کتابخانه‌های کشور سرانه مطالعه در ایران را 74 دقیقه در روز اعلام کرده و گفته از این رقم 15 دقیقه آن مربوط به کتاب است و از این عدد هم 12 دقیقه آن به کتاب کاغذی و سه دقیقه فضای مجازی است.

بر این اساس جزئیات سرانه جدید مطالعه بعد از امضای توافقنامه میان ایران و 1+5 را که بالای 400 دقیقه در روز است، اعلام می‌کنیم و به مقام مسئول یادشده  هشدار می‌دهیم که دست از سیاه نمایی بردارد و از خدا بترسد و مردم را اینقدر کم مطالعه نشان ندهد. آنچه می‌خوانید غیر از مطالعات فنی و اخبار روز بویژه مذاکرات هسته‌ای و کنتور برق و گاز و همچنین مطالعه دقیق تقویم برای سررسید اقساط و کرایه خانه و ... است.

 

دقیقه در روز

فعالیت مطالعاتی

14

دفترچه‌های اقساط ماهیانه

9

مطالعه برگ جریمه پلیس

24

مطالعه دقیق قبوض ماهیانه

11

مطالعه پیج دکتر ظریف

43

مطالعه کامنت‌های پیج دکتر ظریف

27

مطالعه عدد چراغ قرمز چهارراه

3

مطالعه زیرنویس‌های شبکه خبر

41

مطالعه نیازمندی‌ها برای پیدا کردن کار

34

مطالعه نیازمندی‌ها برای اجاره مسکن

29

مطالعه اس ام اس

19

مطالعه در قوطی کنسرو برای قیمت جدید

83

مطالعات تخیلی (توضیح در پایان جدول)

7

مطالعه تاریخ مصرف تخم مرغ

78

مطالعه ایمیل و فیس بوک

39

مطالعه صفحه فیلترینگ

73

مطالعه صفحه دانلود با سرعت 56 کیلوبایت

19

مطالعه آمار شریف مدیران احمدی نژاد

7

مطالعه جدول نرخ ارز و سکه

21

مطالعه صفحه حوادث رسانه ها

 

* در این تحقیق، منظور از مطالعات تخیلی، تفکرات اکثر ایرانی‌های دهه 90 است که اینگونه آغاز می‌شود و گاه ساعت‌ها در هر روز ادامه می‌یابد: اگر پراید بشه 30 تومن می فروشم، یه مسکن مهر اسم می نویسم و یه پراید لیزینگ برمیدارم واسه کار. شبا که تو آژانس کار کنم، میشه خرج دررفته، ماهی حدودا 900تومن. سه ماه کار می‌کنم، امتیاز مسکن مهرو می فروشم 70 تومن. بعد همه‌شو سکه می‌خرم تا شب عید که گرون میشه بفروشم...»

تا کی ما باید به جهان مدیریت یاد بدهیم؟

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

به دنبال خروج قطار از ریل در اسپانیا و کشته شدن 79 نفر، دولت اسپانیا ایمنی سیستم کل راه‌آهن این کشور را بازبینی کرد. آنها خواستند مطمئن شوند از این پس چنین مشکلی رخ نمی دهد. واقعا که بحران اقتصادی در اروپا چه کار که نمی کند. از بس بیکاری و بیماری در آنجا موج می زند، یک لشکری را بسیج کرده اند که بروند سیستم ایمنی راه‌آهن کل کشور را بازبینی کنند. خب واقعا تا کی ما باید به اینها مدیریت یاد بدهیم؟ بهترین راه این بود که تقصیر را می انداختند گردن لوکوموتیوران که مطمئنا خودش هم در این حادثه جان باخته. هم مردم راضی می شدند و هم دولت مقصر را پیدا کرده بود. طبق بررسی های ما، اگر خدای نکرده در ایران چنین اتفاقی بیفتد، اقدامات زیر صورت می گیرد:


1.شهردار با کلاه مهندسی در صحنه وقوع حادثه حاضر می شود و پس از چند نگاه کارشناسانه، پاچه شلوارش را بالا می زند و می آید توی گود. دو فیلم مستند، چند سریال و یک تله فیلم از کار کردن او در ساعت 4 صبح تهیه می شود که هر کدام شان چندین جایزه را در جشنواره همشهری مال خود می کنند.

2. قیمت بلیت راه آهن شهری و بین شهری50 درصد افزایش پیدا می کند تا مردم همین طوری نروند سوار مترو شوند که بعد از خروج از ریل، تعداد کشته ها زیاد باشد.


3.دستفروشان مترو به جای لواشک پذیرایی ترش و شیرین، ترش و ملس، ترش و خوشمزه و مسواک سه کاره اورال بی، چسب ضدحساسیت و باند به مسافران عرضه می کنند.


4.قطار در ایستگاه های کمتری توقف می‌کند تا لنت ترمزش تمام نشود! یعنی روزهای فرد در ایستگاه های توحید، ولیعصر، دروازه دولت و فرهنگسرا هیچ توقفی صورت نمی گیرد و روزهای زوج هم ایستگاه اکباتان (ارم سبز)، گلبرگ و دروازه دولت بسته است.


5.خط زرد رنگ لبه جایگاه که آقای گوینده ایستگاه هر ثانیه مردم را به فاصله گرفتن از آن دعوت می کند، به خط قرمز تغییر می کند. شاید در ظاهر تاثیری در عدم تکرار این واقعه نداشته باشد ولی از کاری نکردن که بهتر است. باید نشان دهیم مردم برای ما مهم هستند یا نه؟


6. ایجاد یک حادثه هیجانی دیگر که حواس مردم به آن معطوف شود و بی‌خیال این سانحه شوند. این حادثه می تواند تلفات جانی هم نداشته باشد و اصلا در فضای مجازی اتفاق بیفتد. مثلا می شود یک سوال از اعضای شبکه های اجتماعی پرسید و هر کسی هر جوابی داد، عکس پروفایلش را به زرافه تغییر دهد. تا مردم متوجه شوند چه شده، هم زرافه شده اند و هم آهو. بلا نسبت جمع!

گیر عجب اسب خری افتادیم!‬

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


کار تازه آتیلا پسیانی در تئاتر شهر، به خاطر استفاده از یک حیوان نابازیگر که گویا زیاد هم نجیب نبوده، حاشیه دار شده و دارد بیخ پیدا می‌کند!

چند روزی است که «آتیلا پسیانی» نمایش «عرق خورشید، اشک ماه» را در تئاترشهر به روی صحنه برده است. در این نمایش «رضا کیانیان» و «علیرضا خمسه» به ایفای نقش پرداخته‌اند. اما مشکلی که برای «اسب» این نمایش پیش آمده ممکن است نه‌تنها باعث توقف اجرای نمایش، بلکه پلمب تئاترشهر شود! رئیس بیمارستان دامپزشکی تهران گفته: «اسب جزو بازیگران نمایش است و از آقای پسیانی بعید بود که اجازه دهند این اسب در میان زباله‌های کنار تئاترشهر نگهداری شود. ضمن آنکه تغذیه این حیوان اصلا مناسب نیست. همه حیوانات تک‌سم باید هر شش ماه یک بار تست «مالایین» بدهند و گواهی بهداشت و سلامت برایشان صادر شود اما اسب این نمایش این گواهی را ندارد. برای انجام تست مالایین محل نگهداری اسب و خود آن باید به مدت 72 ساعت قرنطینه شوند و اگر جواب آزمایش مثبت باشد،‌ تئاترشهر شش ماه پلمب خواهد شد. در آن‌صورت،‌ این اسب ناقل بیماری «مشمشه» خواهد بود که برای انسان بسیار خطرناک و همان بیماری‌ای است که قبلا هم باعث شد باغ وحش تهران شش ماه پلمب شود. پارک دانشجو هم باید پلمب شود چرا که این اسب در آن منطقه هم چرخیده است. چون این عمل یک قانون‌شکنی آشکار است، مدیریت تئاترشهر و همه عوامل دخیل در این نمایش نیز دادگاهی خواهند شد.»


از آنجا که این اتفاق کل یوم(!) طنز است و تنها در کشور ما رخ می‌دهد، چیز خاصی برای نوشتن باقی نمی‌ماند جز ...

 

دیالوگ:
دختر و پسری در پارک دانشجو:
دختر: شما به تئاتر هم علاقه دارین؟
پسر: من عاشق تئاترم. همین دیروز کار جدید آتیلا پسیانی رو دیدم.
دختر: همون که یه اسب توش بازی کرده.
پسر: بله. واای یعنی شما هم اهل تئاتر هستین و این کارو دیدین؟
دختر: گمشو از جلو چشام دور شو! پسره مشمشه دار عفونی ایکبیری واگیردار روشنفکر!
*
دیالوگ دو:
دختر: دیگه مزاحم من نشو! میخوام ادامه تحصیل بدم.
پسر: چی شده مگه؟
دختر: هفته پیش رفته بودی تئاتر؟ همین تئاتر اسبیه. نه؟
پسر: آره. ولی...
دختر: ولی بی ولی. برو راحتم بذار. بذار به درد خودم بسوزم و بسازم و ادامه تحصیل بدم.
پسر: اشتباه می‌کنی. ما از اوناش نیستیم. اینم کارت سلامت که دیروز گرفتم. من پاک پاکم.
دختر: وااای چقدر دوستت دارم. بریم کافی شاپ؟
پسر: مگه امروز کلاس نداری؟
دختر: نه! اصلا دیگه نمی‌خوام درس بخونم. دوست دارم زودتر بریم زیر یه سقف...
*
واکنش
انجمن حمایت از حیوانات با صدور بیانیه‌ای از همه اسب‌های کشور به خاطر نانجیب بازی این اسب عذرخواهی و خاطر نشان کرد: برای ما اسب همچنان حیوان نجیبی است و پیگیری‌های ما برای کشف علل انحراف این اسب ادامه دارد.

*
شیوه جمع آوری و قرنطینه تماشاگران این تئاتر:

مجری تلویزیونی در اطراف پارک دانشجو: آقا شما اهل تئاتر هستین؟

جوان: بله!

- این تئاتر جدید آقای پسیانی رو هم دیدین؟

- بله. من به همراه نامزدم...

- بگیرینشون.

(تعدادی مامور او را سرو ته سوار آمبولانس می‌کنند)

*

سوال: به نظر شما هدف اسب مذکور از این نابسامانی چیست؟
الف) او عنصر معلوم الحال استکبار است که پول گرفته تئاتر کشور را تخریب نماید و فضای هنر روشنفکری را مشمشه‌انگیز نماید.
ب) کار، کار انگلیس است.
ج) دشمنان قسم خورده آتیلا پسیانی چشم دیدن تئاتر جدید او را ندیدند و با نفوذ در بدنه تئاتر او، کار را زمین زدند.
د) این یک حرکت حساب شده از سوی تماشاخانه ایرانشهر، سنگلج و مولوی است برای تخته کردن در تئاتر شهر.
ه) عناصر خودسر، این بار به جای درج بیلبورد و پوستر، با جوششی عملی، خطر تئاتر را گوشزد کرده اند.
و) تئاتر بهانه ای است برای تعطیلی پارک دانشجو. چه معنی دارد در فصل درس و بحث، دانشجو جماعت به پارک برود.

*

تیتر داغ مجلات زرد و نارنجی

- علیرضا خمسه به پایتخت سه نمی‌رسد/ نقی! مشمشه گرفتـــــم!

- آه مجری «سفر بخیر» کیانیان را گرفت/ مجری: خدا جای حق نشسته!

- آتیلا پسیانی در دادگاه: گیر عجب اسب خری افتادیم!

*
بیست و سی

یک فرورند اسب تربیت شده توسط سرویس‌های جاسوسی که قصد ضربه زدن به فضای هنری کشور را داشت، شناسایی شد. این اسب از نژاد ام آی سیکس بود که...

*


واکنش کیهان و شرق و همشهری به سرقت مجسمه حافظ

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


مجسمه حضرت لسان‌الغیب در اهواز دزدیده شده، باز شده، دیده شده، زیاد پسندیده نشده و برگردانده شده. 

خب، این خیلی طبیعی است. اما چطور دزدیده شده؟ قبل از این‌که پاسخ بدهید، بگذارید به این نکته اشاره کنم که این مجسمه 600 کیلوگرم است و با 2 متر طول، روی یک پایه 5/1 متری قرار گرفته است. علت مفقود شدن این مجسمه، «ناهماهنگی بین شهرداری و سازمان زیباسازی» عنوان شده. با این اوصاف، ما خیلی عذاب‌وجدان داریم که سر ماجرای 3000‌میلیارد این همه به دیگران بهتان زدیم. گم شدن 3000‌میلیارد، به علت ناهماهنگی سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات کشوری بوده است. ما بی‌خود فکر می‌کردیم ربطی به مه‌آفرید و مهرورز و خاوری و نیسانی و کانادا و سلن دیون و... دارد.


در ادامه می‌خواهیم به نشریات وزین کشور، پوشش رسانه‌ای مطلوب پیشنهاد بدهیم.

روزنامه بهار: «یادداشت هنری: دولت باید امنیت جانی مجسمه‌ها را تامین کند.»


روزنامه شرق:مرثیه محمدعلی سپانلو و سیمین بهبهانی در سوگ تندیس گمشده+ آثار و گفتاری از روشنفکران و فعالان سیاسی در باب مجسمه دزدی.


روزنامه آرمان: مدیرکل روابط عمومی سازمان تندیس‌های کشوری: «خیال‌تان راحت، تندیس آیت‌الله هاشمی هنوز سر جایش است.»


هفته‌نامه همشهری جوان: کاریکاتوری از حافظ روی جلد بکشد و بالای آن بنویسد: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ مجسمه با این عظمت را معلوم نیست چطوری ربود» و ماجرا را با تفریح و فان بگذراند. 


روزنامه همشهری: در حالی که در شهر اهواز مجسمه‌ها دزدیده می‌شوند قالیباف کلنگ خط 14 مترو را زد.


ماهنامه مهرنامه: نقد دیالکتیک ربایش محور در گفتمان هنرهای تجسمی+ همراه با آثار و گفتاری از سرگئی ساخاروف، سیلویو گومبولینی، عباس عبدی، احسان شریعتی و سعید حجاریان. 


هفته‌نامه 9 دی: تیتر بزند «روایت برداشتن چوب و فرار گربه دزده» و زیرش هم عکس سیدمحمد خاتمی به همراه مجسمه حافظ را بیندازد تا خیلی زیرکانه و ژورنالیستی القا کند که دزدی مجسمه حافظ کار آقای خاتمی بوده و کلی هم با خودش حال کند که چه پروپاگاندای تیزهوشانه‌ای راه انداختم وای وای وای! عبا شکلاتی رسوا شد الان!


روزنامه هفت صبح: تیتر یک: قیمت ماشین‌هایی که مجسمه‌ها را با آن می‌دزدند چقدر است؟/گزارش ویژه: شاخ نبات آیفون S5 را ترجیح می‌دهد یا گالکسی فور سامسونگ؟


روزنامه کیهان: خروش ‌میلیونی مردم بیدار آمریکا در مقابل کاخ سفید: «دزدیدن مجسمه مشاهیر ایرانی از میادین را پایان دهید.» کیهان در ستون «خبر ویژه» خود هم تیتر می‌زند: «تلاش ترحم‌برانگیز اتاق فکر انگلیسی اخلالگران برای لاپوشانی سرقت مجسمه حافظ»

...


پشت پرده تلفن روحانی به اوباما

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

اوباما به روحانی: بنداز از «مخصوص» برو زودتر می‌رسی!


مسعود مرعشی در بهار نوشت:

همان‌گونه که مطلعید‌‌، ترافیک نیویورک منجر به تماس تلفنی مشکوک باراک اوباما با حسن روحانی شد‌‌.

حالا قصد‌‌ د‌‌اریم به افشای پشت پرد‌‌ه این ماجرا بپرد‌‌ازیم:


خارجی- د‌‌اخل لیموزین- د‌‌ر مسیر فرود‌‌گاه نیویورک
روحانی شاخه زیتونی د‌‌ر د‌‌ست گرفته، یکی‌یکی برگ‌هایش را می‌کند‌‌.
روحانی: «زنگ می‌زنه، زنگ نمی‌زنه، زنگ می‌زنه، زنگ نمی‌زنه...»
تلفن روحانی زنگ می‌خورد‌‌.
حسن: «الو بفرمایید‌‌؟»
ولاد‌‌یمیر: «چطوری حسن آقا؟ برگشتی به سلامتی؟»
روحانی: «آه! تویی ولاد‌‌یمیر؟ ولاد‌‌یمیر برو بابا. تلفن رو اشغال نکن منتظر زنگ کسی‌ام.»
ولاد‌‌یمیر: «قطع نکن، ببین منو! آخرش منم که واست می‌مونم د‌‌ل به کیا خوش کرد‌‌ی؟»
حسن: «باشه حالا باشه، بعد‌‌ا حرف می‌زنیم. الان توی جلسه‌ام.»
ولاد‌‌یمیر: «چرا د‌‌روغ میگی؟ توی ترافیکی، ‌د‌‌اری میری فرود‌‌گاه.»
حسن: «تو از کجا می‌د‌‌ونی؟!»
بیا با احترام متقابل برخورد‌‌ کنیم، نذار رابطه‌مون شکرآب شه.»


د‌‌اخلی- کاخ سفید‌‌
اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «هیچی هیچی ببخشید‌‌. میگم زنگ بزنم به نظرت؟»
کری: «بزن آقا حله. من با جواد‌‌ هماهنگ کرد‌‌م.» اوباما: «ها؟! جواد‌‌ کیه؟»کری: «رفیق فابریکمه. جواد‌‌ ظریف.»اوباما: «هار هار! بی‌جنبه کلا نیم ساعت باهاش حرف زد‌‌یا، فکر کرد‌‌ی چه خبره؟! اگه حسن جواب ند‌‌اد‌‌ چی؟ ضایع میشیم‌ها!»کری: «خب صد‌‌اش رو د‌‌رنمیاریم که زنگ زد‌‌یم.»اوباما: «خب اگه روحانی تابلو کنه آبرومون رو ببره چی؟»کری: «نه! اون مرد‌‌ی که حرفای خصوصی رو افشا می‌کرد‌‌ (یا تصور می‌شد‌‌ افشا می‌کند‌‌) د‌‌یگه رفته.»

لوکیشن اول- د‌‌وباره تلفن زنگ می‌خورد‌‌.
روحانی: «الو، بفرمایید‌‌؟»
صد‌‌ا: «اونجا کبابی اکبر جوجه و پسرانه؟»
روحانی: «نه آقا جان مزاحم نشو.» (می‌خواهد‌‌ تلفن را قطع کند‌‌)
صد‌‌ا: «نه نه قطع نکن! باراکم شوخی کرد‌‌م.» روحانی فکر می‌کند‌‌ فرد‌‌ پشت خط ایهود‌‌ باراک رژیم غاصب است.
روحانی: «...! از جون من چی می‌خوای؟! یه بار د‌‌یگه زنگ بزنی شماره‌ات رو مید‌‌م مخابرات پد‌‌رتو د‌‌ربیارن.»
صد‌‌ا: «این بود‌‌ اعتد‌‌الت؟ این بود‌‌ تد‌‌بیرت؟ آد‌‌م با میزبانش این‌طوری برخورد‌‌ می‌کنه؟!»
روحانی: «ئه! حسین تویی؟ شرمند‌‌ه من اشتباه گرفتم.»
اوباما: «بابت ترافیک نیویورک شرمند‌‌ه. ما «باقر» ند‌‌اریم معضلات رو برطرف کنه.»
روحانی: «ای بابا... حالا روابطمون که خوب شد‌‌، باقر رو بذارید‌‌ شهرد‌‌ار نیویورک، سه سوته رد‌‌یفش می‌کنه. فقط احتمالا بخواد‌‌ چهار سال یک‌بار از طرف حزب جمهوری‌خواه نامزد‌‌ انتخابات شه که یه رونقی به فضای انتخابات بد‌‌ه.
اوباما: «خیلی هم خوبه د‌‌مت گرم.»
روحانی: «باشه پس بهش میگم. هو ئه نایس د‌‌ی د‌‌اد‌‌اااااش.»
اوباما: «کود‌‌افیظ. صاد‌‌یق سلامت لی اینن گد‌‌سن.»
روحانی: «هان؟»
اوباما: «ببخشید‌‌ الان می‌خواستم به مقامات ترکیه زنگ بزنم یه تیکه اشتباهی استانبولی آماد‌‌ه کرد‌‌ه بود‌‌م!»

از فیس‌بوک بازی آقای وزیر و کامنت‌های مردمی تا خنده هایشان

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


این روزها بحث میان اهالی اینترنت دیگر اختلاس میلیاردی و انگلیسی خواندن معاون رییس جمهور نیست، نقل محافل، فیس بوک برخی وزرا بویژه جناب دکتر ظریف عزیز است.

با توجه به اینکه اصولا ما مردمان جوگیری هستیم و با توجه به افزایش مسئولیت و محدود شدن زمان فراغت جناب وزیر، پیش بینی می شود در آینده این پست ها در صفحه شخصی نامبرده کار شود. نکته مهمتر از پست​های وزیر، برخورد مردم با این پست هاست آنهم با فیلتر شکن! توجه داشته باشید تعداد لایک​ها تا زمان تنظیم خبر است و مطمئنا تغییر خواهد کرد!

 

دوشنبه 16 سپتامبر

«« دیشب توی مسیر منزل، رفتم بازار. تخم مرغ خیلی گرون شده ولی برق امید رو توی چشم مردم دیدم. مردم به آینده خیلی امیدوار هستن. من هم امیدوارم. اشتون قراره فردا زنگ بزنه با هم صحبت کنیم. »»

لایک: 18.340  // کامنت: 620 

نمونه کامنت​ها:

زی زی جون: دکتر فدات شم که اینقدر خوبی و خوب مینویسی و بهمون امید میدی. کجا بودی تو این هشت سالی که گذشت. (لایک: 31هزار )

سانتا2020: از اینکه مردانی از جنس این مرد متمدن و مودب و جنتلمن، وزیر کشورم هستن، به خودم می بالم. (لایک: 44 هزار)

مراد بیگ: تخم مرغ فدای سرت دکتر. خودتو عشقه! (لایک: 83 هزار)

سلطان عشق: چقدر خوشحالم به روحانی رای دادم. واقعا با اینکه ایران نیستم ولی از داشتن چنین وزیری در پوست خودم نمی گنجم. دوستت دارم محمد جواد جان. (لایک: 121 هزار)

***چهارشنبه 18 سپتامبر

«« امروز جلسه هیئت دولت خیلی طول کشید، خسته شدم با خبرنگارها حرف نزدم. خیلی خسته ام. »»

لایک: 29.650 // کامنت: 978

نمونه کامنت:

پری چش قشنگه: خوبشون کردی. اصن ولشون کن. دکتر فقط بیا همین جا با ما حرف بزن. زیادم کار نکن خسته شی فیس بوک تعطیل شه. (لایک: 102 هزار)

صاد ضاد: خسته نباشی. (لایک: 241 هزار)

ایران امید: واااای دکتر باورم نمیشه شما خسته هم میشی. شوخی میکنی نه؟ ما دکتر خسته نمیخوایم نمیخوایم...(لایک: 284هزار)

همینه: نمیدونم چند ماهه چرا اینقدر روحیه ام خوبه. دکتر جون اصلا میام صفحه آپ شده ات رو می بینم، زنده میشم و همه غصه هام فراموش میشه. (لایک: 311هزار)

***

جمعه 20 سپتامبر

«« جک استراو صبح اول وقت برام یه ایمل فرستاده؛ باید برم بخونمش. »»

لایک: 420هزار // کامنت: 1031

نمونه کامنت:

بزبزقندی: برو خدا پشت و پناهت...سلام ما رو هم برسون.(لایک 269هزار)

انجمن عاشقان شکست خورده: بادا بادا مبارک باشه...لذت میبرم از این دیپلماسی موفق و درخشان. (لایک: 578 هزار)

فریدون طلا: جوووووووووووون (لایک: 726 هزار)

سیب سرخ: نخوندی هم نخوندی. خودتو عشقه. بیا همین جا با هم حال کنیم. (لایک: یک میلیون)

***

یکشنبه 22 سپتامبر

«« خیلی گرمه، باید زیرپوشمو عوض کنم. »»

لایک: یک میلیون و 23هزار  //  کامنت: 1406

نمونه کامنت:

سالار بوقی: خرابتم آق جواد.(لایک: 911 هزار)

هواداران لیلا اوتادی: یه دونه ای دکتر...باورم نمیشه دارم با شما حرف میزنم. دیوووووونتم (لایک: یک میلیون و 682 هزار)

سیروس وطن پرست: به تو می بالیم که امید ایرانی. (لایک: دو میلیون)

یک آدم معمولی: دنیا دیگه مث تو نداره...جدی میگم خوش تیپ با شخصیت کاردرست. (لایک: سه میلیون و 739 هزار)

 

***

سه شنبه 24 سپتامبر

هی روزگار...

لایک: 3 میلیون و 23 هزار نفر)  //  کامنت: 31 هزار 

نمونه کامنت:

رزیتا 88: چی شدی گلم؟ دلم گرفت...(لایک: یک میلیون و 130هزار)

پیاده:   ))))):  (لایک: 2 میلیون و 310هزار)

ابر قرمز: تف به این روزگار...( 7 میلیون و 420 هزار)

سینا ستوده: با ما حرف بزن! (لایک: 11 میلیون)

کوروش صغیر: از اول این دولت رو نمی​خواستن. (21 میلیون و 490 هزار)

***

جمعه 27 سپتامبر

. . . 

لایک: 5 میلیون و 721 هزار  //   کامنت: 48هزار

نمونه کامنت:

الهه ناز: وای بمیرم الهی...چی شده؟ (لایک: 3 میلیون و 890 هزار)

مرد با خدا: چییییییییییی میگی؟ (لایک: 21 میلیون و 768هزار)

من یک دانشمند هستم: به نظرم دکتر رفت تو باقالیا، استیضاح کلید خورد. (لایک: 17 میلیون و 510 هزار)

محمود 60چی: خدا باعث و بانیشو لعنت کنه که این بلارو سرمون اورد...(لایک: 31 میلیون و 997هزار)

کاپیتان فریبرز: جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد( لایک: 48 میلون و 717 هزار)

ادامه نوشته

دو سناریو برای دست دادن روحانی و اوباما در سازمان ملل

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


«آیا رییس‌جمهوری با اوباما دست می‌دهد یا خیر؟!» دوره آقای خاتمی شایعه شده بود، بیل کلینتون در سازمان ملل می‌خواسته با ایشان دست بدهد، اما آقای خاتمی برای پیشگیری از وقوع چنین پیشامدی، به دستشویی سازمان ملل پناه برده. حالا بعد از چرخش روزگار باز هم دست دادن یا ندادن، مساله آن است.نکته اذیت‌کننده ماجرا اینجاست که اوباما رییس‌جمهوری آمریکاست. اگر هیلاری کلینتون رییس‌جمهورشان بود دیگر دغدغه دست دادن و دست ندادن نداشتیم و لازم نبود بنشینیم زل بزنیم به صفحه تلویزیون. به هرحال در همین راستا چند سناریو داریم که تقدیم حضور می‌کنیم:

حین دیدار:

1- در صحن سازمان ملل:اوباما از دور نزدیک می‌شود، روحانی هم از نزدیک دور می‌شود. به سمت هم می‌روند. باد می‌وزد و موهایشان را از این‌سو به آن‌سو می‌برد. موسیقی خوب، بد، زشت فضا را عطرآگین کرده. به هم که می‌رسند، در فاصله نیم متری هم می‌ایستند. با حرکت انگشتانشان پنجه‌ها را نرمش می‌دهند. دوربین روی صورت هر دو زوم می‌کند. قطره‌های عرق از گوشه پیشانی آنان می‌چکد و نگاه‌های مصمم‌شان به هم گره می‌خورد. آقای روحانی می‌گوید: «هی باراک»، آقای اوباما می‌گوید: «های حسن»! آقای روحانی دستش را به‌شدت حرکت می‌دهد. بر او راست خم می‌کند و چپ می‌کند راست، خروش از خم چرخ چاچی می‌خاید. آقای روحانی می‌گوید: «هی باراک! اون شعری که سردر سازمان ملل زدین برای ماست.» باراک می‌گوید: «آره می‌دونم. شما تمدنی غنی داشتین.» روحانی می‌گوید: «خب، پس بزن قدش!»

2- در صحن سازمان ملل:دقیقا همان اتفاقات بالا تکرار می‌شود. روحانی درباره شعر سردر سازمان ملل صحبت می‌کند. باراک همان حرف را تکرار می‌کند. تا اوباما دستش را دراز می‌کند، روحانی دستش را 90 درجه می‌چرخاند و می‌گوید: «یه بچه آن‌قدری ندیدی؟» بعد قارت قارت می‌خندد و می‌رود.


3- در صحن سازمان ملل: دقیقا همان اتفاقات بالا تکرار می‌شود. اوباما تا دستش را دراز می‌کند، روحانی می‌گوید: «آقا یه لحظه استوپ. من موچم. دستشویی کدوم وره؟! می‌خوام برم دستشویی، استرس دارم.»


بعد از دیدار:

الف) اوباما به حالت خلسه‌ای فرو رفته، به دور دست نگاه می‌کند. هی به دستش خیره می‌شود. جان کری می‌گوید: «واتز د متر باراک؟ آر یو فاین؟» اوباما جواب می‌دهد: «هیز هند واز یه جوری. فنتستیک. آیو نور شیک هند ویث آن ایرانیان!»

ب) روحانی متفکرانه دستش را نگاه می‌کند. از او می‌پرسند چه طور بود؟ می‌گوید: «من فکر می‌کردم وقتی کسی این همه سال با ما دشمنی کرده و با ما تفاوت داشته حتما باید یه طور دیگه‌ای باشه. مثلا سم داشته باشه، یا به جای پنج انگشت، چهارتا داشته باشه. ولی فرقی با ما نداشت. مثل خودمون بود. یکی شبیه ما.»

هی شعر تر انگیزد...

گیرم دماغ گنده ی خود را عمل کنی!



تا بچه ای، معلم و مامان و دیگران
در گفتن «اتل متل» ات گیر می دهند

وقتی بزرگ می شوی و پیر می شوی
مردم به کله ی کچلت گیر می دهند



گاهی اگر به انجمن شاعران روی
آنجا به معنی غزلت گیر می دهند

در شعر اگر که خواجه ی شیراز هم شوی
حتماً به نسخه ی بدلت گیر می دهند



گیرم که مرد آهنی سال هم شدی
مردم به هیکل دکلت گیر می دهند

هی دستمال خود لب کارون تکان نده
وقتی همه به پای شلت گیر می دهند



انگشت پر عسل به دهان کسان مکن
آن ها به مزه ی عسلت گیر می دهند

گیرم دماغ گنده ی خود را عمل کنی
قطعاً به قیمت عملت گیر می دهند



اصلا فشن مشن نکنی عینهو خودم
آنگه به ظاهر فشلت گیر می دهند

ای گوسفند! دنبه مجنبان که گرگ ها
قطعاً به لرزش کفلت گیر می دهند



گر مثل خر بخوانی و ممتاز هم شوی
مردم به علم بی عملت گیر می دهند

صد بار هم قسم بخوری این زن من است
او را نشانده ای بغلت، گیر می دهند

مأمورها اگر که دلیلی نیافتند
حتماً به علت العللت گیر می دهند!

سعید بیابانکی


به امید نابودی مردها

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


http://www.pcparsi.com/uploaded/pcb2f17ecc66139735a04d110072dc3f8b_8.jpg
به امید نابودی مردها؛

کارگردان تهمینه میلانی!

روز. خارجی. داخلی. بقالی محل. خارجی

تابلوی بقالی محل: سوپرمارکت دریانی

هیبت دریانی [جیگر دراومده] بقال چاق، خشن، زشت و بسیار کم‌سواد محله است که هیچ بویی از لطافت به مشامش نخورده. او پشت دخل ایستاده و با نگاه عاری از هرگونه عطوفتش به مشتریان می‌نگرد.

سهیلاجون وارد مغازه می‌شود. سهیلاجون زنی 29 ساله، قدبلند و سرتاپا عطوفت و پاتاسر لطافت است. زنی که نگاه مهربانش پرندگان مهاجر را در آسمان آبی سواحل چمخاله تداعی می‌کند. در یک کلام او بهترین و مظلوم‌ترین زن خاورمیانه است. سهیلاجون علی‌رغم همه فشارهای همه‌جانبه، یک ‌دستی هم در سر و صورتش برده و بر زیبایی ذاتی خویش، زیبایی ظاهر را هم افزوده است. سهیلاجون یک طرف روسری‌اش را طوری گرفته که گونه زیبایش پوشیده باشد. دو انگشتش را در دهان می‌برد، صدایش را عوض می‌کند و حرف می‌زند.

سهیلاجون: هیبت‌خان، لطفاً دو تا دونه تخم‌مرغ بدین.

هیبت خان [جیگر دراومده]: سلام دخترم. چشم.

سهیلاجون جواب سلامش را نمی‌دهد.

هیبت خان [جیگر دراومده]: اِ، سهیلا خانوم چرا جواب سلام نمی‌دین؟

سهیلاجون: آقامون ممنوع کرده جز حرف یومیه راجع به خرید، چیزی به نامحرم بگیم. شمام تو رو خدا بهش نگین من همین قدرم باهاتون حرف زدم. بفهمه قیامت می‌کنه آقامون!

در همین لحظات شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری وارد مغازه هیبت‌خان جیگردراومده دریانی می‌شود. شهلا خانوم زنی 37 ساله و مثل ماه است. او زنی بسیار مصمم و توانا و قوی است. در نگاهش شراره‌های موفقیت و تصمیم نمایان است. طوری که هر خری می‌فهمد او چقدر زن بااستقامت و موفقی می‌باشد. هیبت‌خان جیگر دراومده دست و پایش را گم می‌کند. خودش را با تمیز کردن پیشخوان مغازه سرگرم می‌کند.

هیبت خان [جیگر دراومده]: سلام.

شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: سلام و زهرمار! دو تا تخم‌مرغ بده!

هیبت خان [جیگر دراومده]: چشم!

شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری بدون هیچ اعتنایی به هیبت‌خان جیگر دراومده اجناس مغازه را می‌نگرد. چشمش به سهیلاجون می‌افتد.

شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: سلام دخترجون. تو اسمت چیه؟

هیبت خان [جیگر دراومده]: ایشون سهیلا خانومن. آقاشون قدغن کرده با کسی حرف بزنن و گفته...

شهلا خانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: شما خفه. خودشون زبون دارن این سرکار خانوم. تا کی شما مردا می‌خواین جای ما حرف بزنین؟ تا کی زور و ظلم و جور و غیره؟

از اینجا به بعد هیبت‌خان جیگر دراومده کاملاً خفه‌خون می‌گیرد و هیچ نمی‌گوید مگر «آخ» آن هم در پایان فیلم البته. سهیلاجون بعد از برخورد قدرتمندانه، پراقتدار و افتخارآمیز شهلا خانوم جون، پس از سال‌ها دوباره خود سابقش را پیدا می‌کند. همان «خود» قدیمی که قبل از انقلاب در دانشگاه فعالیت سیاسی می‌کرد و از بس فعال بود «نیک‌بین» جون ازش خواستگاری کرده بود. لذا جرئت یافته، خویشتن را معرفی می‌کند.

سهیلاجون: من اسمم سهیلاس!

شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: به‌به! معلومه که باسواد و فهمیده هم هستی.

سهیلاجون: بله، من فوق‌لیسانس علوم سیاسی دارم از دانشگاه تهران.

شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: لابد شوهرتم بی‌سواده دیگه.

سهیلاجون: آقامون تا پنجم ابتدایی خونده. کله‌پزی داره.

شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: لابد دست بزنم داره. صورتتم که پوشوندی لابد کبوده. اون مرد وحشی زده دیگه. ظلم تاریخیه دیگه. ظلم تاریخی می‌کنن این قوم لندهور بی‌سواد و عاری از فرهنگ و مهربانی. این قومی که دستشان تا حوالی آرنج به خون جنس ضعیف آغشته است و برخلاف اعلامیه جهانی حقوق بشر رفتار می‌کنن. بذا ببینم کبودی صورتتو. ببینم چقدر می‌شه دیه‌ش.

سهیلاجون: نه. کبودی نیس. تبخال زدم. آخه خواب ترسناک دیدم.

شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: دیگه بدتر. از بس که اون شوهر جز جیگرزده‌ات خون به دلت کرده و در حقت ظلم کرده، شب‌هام خواب ترسناک می‌بینی. وقتی صب تا شب شوهر آدم کله بپزه، معلومه که آدم خواب ترسناک می‌بینه. مردا همه‌شون کله‌پزن. مهندس کامپیوترم که باشن ذاتشون کله‌پز و سلاخه!

آثار تصمیم و تحول در عمق چشم‌های سهیلاجون به چشم می‌خورد. غم مبهمی که در نگاهش لانه کرده بود رنگ می‌بازد و اقتدار ویژه‌ای جای آن را می‌گیرد.

سهیلاجون: حالا باید چه جوری از دست این دیو کله‌پز رها بشم؟

شهلاخانوم جون، وکیل پایه یک دادگستری: اونش با من. یه دادخواست طلاق برات می‌نویسم که مو لای درزش نره. خود من تا حالا با پنج تا از این کله‌پزهای بالفطره ازدواج کردم و بعد سه ماه با اولین دادخواست شرشون رو کم کردم. فقط یه آرزو داشتم که بهش نرسیدم. اونم الان با کمک تو بهش می‌رسم. [فریاد می‌زند] ما می‌تونیم!

سهیلاجون [فریاد می‌زند]: آره، ما می‌تونیم.

خروش آغاز می‌شود. تصاویر اسلوموشن از شکسته شدن اجناس گوناگون مغازه. دست شهلا خانوم جون وکیل پایه یک دادگستری که چاقوی ضامن‌داری را در دست سهیلاجون می‌گذارد. شکسته شدن اجناس. شکم‌گنده هیبت دریانی جیگر دراومده. دست سهیلاجون که ضامن چاقو را می‌زند. تیغه چاقو باز می‌شود. شکسته شدن اجناس. نگاه مبهوت هیبت دریانی جیگر دراومده. تیغه چاقوی دیگری در دست شهلاجون وکیل پایه یک دادگستری باز می‌شود. شکسته شدن اجناس. دو دست زنانه به ترتیب چاقو را به پهلوهای هیبت دریانی جیگر دراومده فرو می‌کنند.تصویر چهره هیبت دریانی جیگر دراومده که آثار درد در آن نمایان است.

هیبت [جیگر دراومده]: «آخ»!

خون که روی پیراهنش می‌دود. شیشه قدی مغازه که رویش نوشته «سوپرمارکت دریانی» فرو می‌ریزد. جنازه هیبت دریانی جیگر دراومده.

سهیلاجون و شهلا خانوم جون وکیل پایه یک دادگستری، دست در دست هم در پیاده‌رو دور می‌شوند. و دو تخم‌مرغ در دست دیگر هر کدام است. موسیقی «یار دبستانی» روی تصویر دور شدن آن‌ها.

کی می‌تونه جز من و تو

درد ما رو چاره کنه

دست من و تو باید این

پرده‌ها رو پاره کنه

در انتها تیتراژ بر روی تصویر استیلیزه فرشته ترازو به دست عدالت حرکت می‌کند.

گاو باید آدم باشد، نه بالعکس!

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


اخیراً یک حرکت خودسرانه ولی هماهنگ شده، توسط دشمنان داخلی و خارجی به منظور ایجاد جو نارضایتی علیه دولت صورت گرفته. در این حرکت ناجوانمردانه و ضدانسانی، گاوها و گوسفندان و مرغ‌ها، گوشت و تخم و سایر محصولات خودشان را گران کرده‌اند تا آب به آسیاب دشمن بریزند.

لذا رئیس جمهور دستور داده که دولت به شکل فوری مبلغ چهار میلیارد دلار برای تنظیم بازار گوشت و مواد غذایی و واردات آن هزینه کند.
اقدام خوبی است. اما کاش به جای گاو و گوسفند و مرغ ذبح شده، هزینه می‌‌کردند برای وارد کردن چند کارشناس اقتصادی و روانشناس دام و طیور.
کارشناسان اقتصادی برای این که روشن کنند چرا باید جانوران این قدر در اقتصاد مملکت سُم یا پنجه داشته باشند؟ روانشناسان حیوانات برای روانکاوی این جانوران تا ریشه توهم اهمیت ایشان را مشخص کنند و با فرآیند روانکاوی پیچیده براساس نظریات «مازلو»، آنها را آدم کنند و بعد با زبان آدمیزاد حالی‌شان کنند که گاو باید آدم باشد، گوسفند باید آدم باشد، مرغ باید آدم باشد و بعد آدم هم باید آدم باشد.

معضل سینمای ایران و شمقدری پرده‌برداری الزاماً همیشه کار خوبی نیست، اما همیشه جالب توجه و جاذب اذهان است.
اخیراً یک فقره پرده‌برداری صورت گرفته که خودش نیز به پرده‌برداری ربط دارد. لذا موضوع دو برابر جالب است. جواد شمقدری، رئیس سازمان سینمایی کشور در مراسم اختتامیه نخستین جشنواره فیلم‌نامه‌‌نویسی انقلاب اسلامی از یک معضل مهم سینمای ایران پرده برداشته است. شمقدری گفته است که برای نشان دادن واقعیت‌های دوران قبل از انقلاب دچار محدودیت‌هایی هستیم و باید راهکارهایی پیدا کنیم تا مثلاً مجبور نشویم، زنان درباری را محجبه نشان بدهیم.
1- اگر بناست تاریخ را چنان مو به مو به تصویر بکشیم که مشکلمان چند تار موست، آن وقت با داستان‌های دربار ناصر‌الدین شاه و انواع سرگرمی‌های ملوکانه باید چه کنیم؟
2- به قول یک بنده خدایی در جمله‌ای مشابه «واقعاً مشکل سینمای ما چند تار موست؟»
3- با پیدا شدن این راهکار وضعیت دستمزد‌های بازیگران بدجور به هم می‌ریزد. دستمزد بازیگران زن به شدت بالا می‌رود، اما دستمزد بازیگران مرد آنقدر پایین می‌آید که می‌شود مفت. چراکه متقاضی زن برای بازیگری کم می‌شود، اما تقریباً تمام آقایان می‌شوند متقاضی بازیگری در آثار تاریخی.
4- فقط نمی‌دانم آن موقع چه کسی می‌خواهد جلوی فرج‌الله سلحشور را بگیرد که جنگ حیدری نعمتی راه نیندازد؟
5- ده‌نمکی درباره جنگ و رزمندان فیلم ساخت، شد «اخراجی‌ها» حالا فکرش را بکنید که بخواهد «درباری‌ها» را بسازد. چه شود؟!
احسنت!
خانم لاله افتخاری، نماینده کنونی تهران در مجلس در گفت‌وگو با «خبر‌آنلاین» گفته است: «در بحث سؤال از رئیس‌جمهور مواردی مطرح شد که به حق بود. اما رئیس‌جمهور پاسخ قانع‌کننده‌ای ندادند. بعضی از دوستان هم به جواب نداده رئیس‌جمهور احسنت گفتند! معلوم نشد که به چه چیزی احسنت گفتند. به عدم پاسخگویی احسنت گفتند و یا به بی‌توجهی به مجلس؟»
می‌خواستم در این باره چیزی بنویسم دیدم خانم افتخاری خودشان به شیوه سؤالاتی که من مطرح می‌کنم، سؤالات جالبی مطرح کرده در باب آن احسنت‌های معروف. لذا بسنده می‌کنم به نقل همین حکایت از عبید زاکانی:
«شخصی تیری به مرغی انداخت. خطا رفت. رفیقش گفت: احسنت! تیر‌انداز برآشفت که مرا ریشخند می‌کنی؟ گفت: نی. می‌گویم احسنت اما به مرغ.»

راستی عیدتون مبارک

صرفا جهت خنده!

درود

 اگه خواستید به ادامه مطلب مراجعه کنید!!

ادامه نوشته

عنوان ندارد!2


درود !

سلامتی نون وپنیر که تو همه جا ایران اسمش خودشه و فرق نمی  کنه...

ادامه نوشته

عنوان ندارد!

درود

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد، در عزایش گوسفندها

 سربریدند. 


دکتر علی شریعتی



ادامه نوشته