دیکشنری دانشجویی با حذف و اضافه...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان



دانشجو: دانش+جو. آن کسی که دانش را می‌جوید. آن کسی که دانشجو بود اما رئیس دانشگاه بود، رفته است.

دانشگاه: دانش+گاه. جایی که دانش(اوووم...چه جوری عرض کنم؟) دانش گاهی مورد عنایت قرار می‌گیرد.

جزوه: چیزی که رد و بدل کردن آن انگیزه شصت و اندی درصد دانشجویان کشور برای ورود به دانشگاه است. وسیله شناخت قبل از ازدواج. هرچقدر با خودکارهای رنگی تری نوشته شده باشد، سلیقه بصری بهتری از طرف مقابل را نمایش می‌دهد.

ترم اول: جایی که در آن دانشجویان پزشکی و مهندسی همدیگر را دکتر و مهندس صدا می‌کنند.

ترم اولی: پف ترم! کسی که ترم اول را خیلی جدی می‌گیرد اما نمی‌داند این جدی بودن پفکی است. محل بروز نظریه «عشق در یک نگاه». عشق در یک نگاه به درس، به دانشگاه، به نظام آموزشی و..! ترمی‌که دانشجو هنوز از استاد می‌پرسد آقا اجازه دفتر چند برگ بگیریم؟

شهریه: کاش مثل مهریه بود که کی داده و کی گرفته. در صورتی که شهریه را هم باید زود بدهی، هم به موقع بدهی.
ثبت نام اینترنتی: جایی که آدم حسابی به بزرگی و کلفتی لنگرهای کشتی‌های اقیانوس پیمایی که اینترنت کشور را قطع می‌کنند، پی می‌برد.

سلف: هیاهوی بسیار برای هیچ.

16 آذر: نام خیابانی در تهران که این طرفش طرح ترافیک است ولی آن طرفش نیست.

پایان نامه: آدم حاضر است حتی فیلمش را ببیند اما به صورت واقعی آن را انجام ندهد.

انجمن ها و صنف ها: مکانی برای انجام فعالیت های فوق برنامه مثل ازدواج، جشن و اردو، دوست یابی. پرانتز نوشت: در صورت اجرای اولی دیگر به مابقی برنامه ها نمی رسید و از این مکان خارج می شوید.

حراست:
یقه آبی‌های دلسوز. همان طور که کودکان در دوران مهدکودک نیاز به مربی مهد دارند، دانشجویان هم احتیاج به دلسوزانی دارند که صلاح آنها را بهتر از خود آنها بدانند. بچه‌های حراست همان کار را می‌کنند.

کارمند آموزش: وقتی با آنها کار داری و معطل آنها هستی، همان حسی را دارند که کارمندهای بانک هنگام مراجعه به آنها دارند.

کتابخانه: محلی مناسب برای تبادلات علمی‌و فرهنگی مانند بلوتوث، وی چت(اعم از Look Around و Shake) و...

تولید علم: به نوعی همان کاری است که فتوکپی و پرینت دم در دانشگاه انجام می‌دهد و تحقیق آماده اینرنتی به دانشجویان می‌فروشد.

مدرک تحصیلی: یکی از مدارکی که باید همراه 6 قطعه عکس سه در چهار پشت نویسی شده در روز خواستگاری ارائه شود.

دوربین مداربسته: شاید فکر کنید کارش پایش دانشجویان است اما اشتباه می‌کنید، کاربردش شبیه همین دوربین‌های کنترل ترافیک است. مثال: محدوده غرب به شرق مسیر سلف به خوابگاه، حد فاصل تقاطع نیمکت سبز تا خروجی کتابخانه ترافیک سنگینی وجود دارد. لطفاً مسیرهای جایگزین استفاده شود.

ع.ن: روز دانشجو 92/9/16 دانشگاه صنعتی شریف!(|...)

واکنش کیهان و شرق و همشهری به سرقت مجسمه حافظ

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


مجسمه حضرت لسان‌الغیب در اهواز دزدیده شده، باز شده، دیده شده، زیاد پسندیده نشده و برگردانده شده. 

خب، این خیلی طبیعی است. اما چطور دزدیده شده؟ قبل از این‌که پاسخ بدهید، بگذارید به این نکته اشاره کنم که این مجسمه 600 کیلوگرم است و با 2 متر طول، روی یک پایه 5/1 متری قرار گرفته است. علت مفقود شدن این مجسمه، «ناهماهنگی بین شهرداری و سازمان زیباسازی» عنوان شده. با این اوصاف، ما خیلی عذاب‌وجدان داریم که سر ماجرای 3000‌میلیارد این همه به دیگران بهتان زدیم. گم شدن 3000‌میلیارد، به علت ناهماهنگی سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات کشوری بوده است. ما بی‌خود فکر می‌کردیم ربطی به مه‌آفرید و مهرورز و خاوری و نیسانی و کانادا و سلن دیون و... دارد.


در ادامه می‌خواهیم به نشریات وزین کشور، پوشش رسانه‌ای مطلوب پیشنهاد بدهیم.

روزنامه بهار: «یادداشت هنری: دولت باید امنیت جانی مجسمه‌ها را تامین کند.»


روزنامه شرق:مرثیه محمدعلی سپانلو و سیمین بهبهانی در سوگ تندیس گمشده+ آثار و گفتاری از روشنفکران و فعالان سیاسی در باب مجسمه دزدی.


روزنامه آرمان: مدیرکل روابط عمومی سازمان تندیس‌های کشوری: «خیال‌تان راحت، تندیس آیت‌الله هاشمی هنوز سر جایش است.»


هفته‌نامه همشهری جوان: کاریکاتوری از حافظ روی جلد بکشد و بالای آن بنویسد: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ مجسمه با این عظمت را معلوم نیست چطوری ربود» و ماجرا را با تفریح و فان بگذراند. 


روزنامه همشهری: در حالی که در شهر اهواز مجسمه‌ها دزدیده می‌شوند قالیباف کلنگ خط 14 مترو را زد.


ماهنامه مهرنامه: نقد دیالکتیک ربایش محور در گفتمان هنرهای تجسمی+ همراه با آثار و گفتاری از سرگئی ساخاروف، سیلویو گومبولینی، عباس عبدی، احسان شریعتی و سعید حجاریان. 


هفته‌نامه 9 دی: تیتر بزند «روایت برداشتن چوب و فرار گربه دزده» و زیرش هم عکس سیدمحمد خاتمی به همراه مجسمه حافظ را بیندازد تا خیلی زیرکانه و ژورنالیستی القا کند که دزدی مجسمه حافظ کار آقای خاتمی بوده و کلی هم با خودش حال کند که چه پروپاگاندای تیزهوشانه‌ای راه انداختم وای وای وای! عبا شکلاتی رسوا شد الان!


روزنامه هفت صبح: تیتر یک: قیمت ماشین‌هایی که مجسمه‌ها را با آن می‌دزدند چقدر است؟/گزارش ویژه: شاخ نبات آیفون S5 را ترجیح می‌دهد یا گالکسی فور سامسونگ؟


روزنامه کیهان: خروش ‌میلیونی مردم بیدار آمریکا در مقابل کاخ سفید: «دزدیدن مجسمه مشاهیر ایرانی از میادین را پایان دهید.» کیهان در ستون «خبر ویژه» خود هم تیتر می‌زند: «تلاش ترحم‌برانگیز اتاق فکر انگلیسی اخلالگران برای لاپوشانی سرقت مجسمه حافظ»

...


پشت پرده تلفن روحانی به اوباما

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

اوباما به روحانی: بنداز از «مخصوص» برو زودتر می‌رسی!


مسعود مرعشی در بهار نوشت:

همان‌گونه که مطلعید‌‌، ترافیک نیویورک منجر به تماس تلفنی مشکوک باراک اوباما با حسن روحانی شد‌‌.

حالا قصد‌‌ د‌‌اریم به افشای پشت پرد‌‌ه این ماجرا بپرد‌‌ازیم:


خارجی- د‌‌اخل لیموزین- د‌‌ر مسیر فرود‌‌گاه نیویورک
روحانی شاخه زیتونی د‌‌ر د‌‌ست گرفته، یکی‌یکی برگ‌هایش را می‌کند‌‌.
روحانی: «زنگ می‌زنه، زنگ نمی‌زنه، زنگ می‌زنه، زنگ نمی‌زنه...»
تلفن روحانی زنگ می‌خورد‌‌.
حسن: «الو بفرمایید‌‌؟»
ولاد‌‌یمیر: «چطوری حسن آقا؟ برگشتی به سلامتی؟»
روحانی: «آه! تویی ولاد‌‌یمیر؟ ولاد‌‌یمیر برو بابا. تلفن رو اشغال نکن منتظر زنگ کسی‌ام.»
ولاد‌‌یمیر: «قطع نکن، ببین منو! آخرش منم که واست می‌مونم د‌‌ل به کیا خوش کرد‌‌ی؟»
حسن: «باشه حالا باشه، بعد‌‌ا حرف می‌زنیم. الان توی جلسه‌ام.»
ولاد‌‌یمیر: «چرا د‌‌روغ میگی؟ توی ترافیکی، ‌د‌‌اری میری فرود‌‌گاه.»
حسن: «تو از کجا می‌د‌‌ونی؟!»
بیا با احترام متقابل برخورد‌‌ کنیم، نذار رابطه‌مون شکرآب شه.»


د‌‌اخلی- کاخ سفید‌‌
اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «جان کری جون؟»
کری: «بله؟» اوباما: «هیچی هیچی ببخشید‌‌. میگم زنگ بزنم به نظرت؟»
کری: «بزن آقا حله. من با جواد‌‌ هماهنگ کرد‌‌م.» اوباما: «ها؟! جواد‌‌ کیه؟»کری: «رفیق فابریکمه. جواد‌‌ ظریف.»اوباما: «هار هار! بی‌جنبه کلا نیم ساعت باهاش حرف زد‌‌یا، فکر کرد‌‌ی چه خبره؟! اگه حسن جواب ند‌‌اد‌‌ چی؟ ضایع میشیم‌ها!»کری: «خب صد‌‌اش رو د‌‌رنمیاریم که زنگ زد‌‌یم.»اوباما: «خب اگه روحانی تابلو کنه آبرومون رو ببره چی؟»کری: «نه! اون مرد‌‌ی که حرفای خصوصی رو افشا می‌کرد‌‌ (یا تصور می‌شد‌‌ افشا می‌کند‌‌) د‌‌یگه رفته.»

لوکیشن اول- د‌‌وباره تلفن زنگ می‌خورد‌‌.
روحانی: «الو، بفرمایید‌‌؟»
صد‌‌ا: «اونجا کبابی اکبر جوجه و پسرانه؟»
روحانی: «نه آقا جان مزاحم نشو.» (می‌خواهد‌‌ تلفن را قطع کند‌‌)
صد‌‌ا: «نه نه قطع نکن! باراکم شوخی کرد‌‌م.» روحانی فکر می‌کند‌‌ فرد‌‌ پشت خط ایهود‌‌ باراک رژیم غاصب است.
روحانی: «...! از جون من چی می‌خوای؟! یه بار د‌‌یگه زنگ بزنی شماره‌ات رو مید‌‌م مخابرات پد‌‌رتو د‌‌ربیارن.»
صد‌‌ا: «این بود‌‌ اعتد‌‌الت؟ این بود‌‌ تد‌‌بیرت؟ آد‌‌م با میزبانش این‌طوری برخورد‌‌ می‌کنه؟!»
روحانی: «ئه! حسین تویی؟ شرمند‌‌ه من اشتباه گرفتم.»
اوباما: «بابت ترافیک نیویورک شرمند‌‌ه. ما «باقر» ند‌‌اریم معضلات رو برطرف کنه.»
روحانی: «ای بابا... حالا روابطمون که خوب شد‌‌، باقر رو بذارید‌‌ شهرد‌‌ار نیویورک، سه سوته رد‌‌یفش می‌کنه. فقط احتمالا بخواد‌‌ چهار سال یک‌بار از طرف حزب جمهوری‌خواه نامزد‌‌ انتخابات شه که یه رونقی به فضای انتخابات بد‌‌ه.
اوباما: «خیلی هم خوبه د‌‌مت گرم.»
روحانی: «باشه پس بهش میگم. هو ئه نایس د‌‌ی د‌‌اد‌‌اااااش.»
اوباما: «کود‌‌افیظ. صاد‌‌یق سلامت لی اینن گد‌‌سن.»
روحانی: «هان؟»
اوباما: «ببخشید‌‌ الان می‌خواستم به مقامات ترکیه زنگ بزنم یه تیکه اشتباهی استانبولی آماد‌‌ه کرد‌‌ه بود‌‌م!»

دو سناریو برای دست دادن روحانی و اوباما در سازمان ملل

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


«آیا رییس‌جمهوری با اوباما دست می‌دهد یا خیر؟!» دوره آقای خاتمی شایعه شده بود، بیل کلینتون در سازمان ملل می‌خواسته با ایشان دست بدهد، اما آقای خاتمی برای پیشگیری از وقوع چنین پیشامدی، به دستشویی سازمان ملل پناه برده. حالا بعد از چرخش روزگار باز هم دست دادن یا ندادن، مساله آن است.نکته اذیت‌کننده ماجرا اینجاست که اوباما رییس‌جمهوری آمریکاست. اگر هیلاری کلینتون رییس‌جمهورشان بود دیگر دغدغه دست دادن و دست ندادن نداشتیم و لازم نبود بنشینیم زل بزنیم به صفحه تلویزیون. به هرحال در همین راستا چند سناریو داریم که تقدیم حضور می‌کنیم:

حین دیدار:

1- در صحن سازمان ملل:اوباما از دور نزدیک می‌شود، روحانی هم از نزدیک دور می‌شود. به سمت هم می‌روند. باد می‌وزد و موهایشان را از این‌سو به آن‌سو می‌برد. موسیقی خوب، بد، زشت فضا را عطرآگین کرده. به هم که می‌رسند، در فاصله نیم متری هم می‌ایستند. با حرکت انگشتانشان پنجه‌ها را نرمش می‌دهند. دوربین روی صورت هر دو زوم می‌کند. قطره‌های عرق از گوشه پیشانی آنان می‌چکد و نگاه‌های مصمم‌شان به هم گره می‌خورد. آقای روحانی می‌گوید: «هی باراک»، آقای اوباما می‌گوید: «های حسن»! آقای روحانی دستش را به‌شدت حرکت می‌دهد. بر او راست خم می‌کند و چپ می‌کند راست، خروش از خم چرخ چاچی می‌خاید. آقای روحانی می‌گوید: «هی باراک! اون شعری که سردر سازمان ملل زدین برای ماست.» باراک می‌گوید: «آره می‌دونم. شما تمدنی غنی داشتین.» روحانی می‌گوید: «خب، پس بزن قدش!»

2- در صحن سازمان ملل:دقیقا همان اتفاقات بالا تکرار می‌شود. روحانی درباره شعر سردر سازمان ملل صحبت می‌کند. باراک همان حرف را تکرار می‌کند. تا اوباما دستش را دراز می‌کند، روحانی دستش را 90 درجه می‌چرخاند و می‌گوید: «یه بچه آن‌قدری ندیدی؟» بعد قارت قارت می‌خندد و می‌رود.


3- در صحن سازمان ملل: دقیقا همان اتفاقات بالا تکرار می‌شود. اوباما تا دستش را دراز می‌کند، روحانی می‌گوید: «آقا یه لحظه استوپ. من موچم. دستشویی کدوم وره؟! می‌خوام برم دستشویی، استرس دارم.»


بعد از دیدار:

الف) اوباما به حالت خلسه‌ای فرو رفته، به دور دست نگاه می‌کند. هی به دستش خیره می‌شود. جان کری می‌گوید: «واتز د متر باراک؟ آر یو فاین؟» اوباما جواب می‌دهد: «هیز هند واز یه جوری. فنتستیک. آیو نور شیک هند ویث آن ایرانیان!»

ب) روحانی متفکرانه دستش را نگاه می‌کند. از او می‌پرسند چه طور بود؟ می‌گوید: «من فکر می‌کردم وقتی کسی این همه سال با ما دشمنی کرده و با ما تفاوت داشته حتما باید یه طور دیگه‌ای باشه. مثلا سم داشته باشه، یا به جای پنج انگشت، چهارتا داشته باشه. ولی فرقی با ما نداشت. مثل خودمون بود. یکی شبیه ما.»