مجمع!
به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان
بچه های خمينی شهریِ دانشگاه تازگيا، یه گروه تلگرامی درست کرده اند و اسمش را گذاشته اند، مجمع دانشجويان خمينی شهری ...، داشتم نظرات شون را می خواندم، در مورد اتوبوس ها بحث می کردند و يا چت می کردند! کلی با هم ديگه حرف می زدند و گاهی هم حرف های خنده دار می زدند. يه لحظه ياد دوران دانشجويي خودمان افتادم، ديدم نظرات همان ها هستند: چرا اتوبوس خمينی شهر دور رينگ نمی چرخد، چرا راننده درب عقب را باز نمی کند؟، چرا فلان راننده اخلاقش بد است؟ و ...
دقيقا همان مشکلاتِ دورانِ ما! صنعتی انگار همه ی مشکلاتش را درون سينه اش نگه می دارد و هر دوره برای افراد مختلفی بازگو می کند!
يادم می آيد پاييز و زمستان سال 90 را که قرار بود دانشگاه همان يه اتوبوسِ يک ساعتیِ خمينی شهر را بردارد! و بهانه اش اين بود که اتوبوس خالی می رود و می آيد. طوماری توی افطاری همان سال برای مشکلات اتوبوس ها نوشته شده بود و دانشجويان خمينی شهری امضايش کرده بودند و حالا موقعش بود از همان طومار استفاده کنيم، قراری گذاشتيم با معاون مالی دانشگاه و بعد از کلی حرف زدن به نتيجه ای نرسيديم، طومار را فرمانداری برديم و از طريق فرمانداری نامه نوشتيم به شهرداری و از طريق شورای شهر به اتوبوس رانی و تاييديه ای تلفنی از امام جمعه شهر گرفتيم و ...
بياد دارم چندين بار به نقليه دانشگاه رفتيم و آنها گفتند تعداد مسافرينِ اتوبوس خمينی شهر کم است! بعدش رفتيم و به تنهايي برای چند روز آمار گرفتيم ديدیم بطور ميانگين روزی 300 نفر از اتوبوس استفاده می کنند و از نقليه خواستيم آمار دقيق بگيرند و چند روز بعد آمار آنها هم نشان داد انگار حق با ما بود ...
از آن روزها هوای سرد زمستانش را فراموش نمی کنم، وقتی قرار بود با موتور از شهردای به اتوبوس رانی بروم و از اتوبوس رانی به فرمانداری و از فرمانداری به دفتر امام جمعه و نماينده ...
همان سالی که تابستانش خستگی همايش و نمايشگاه کتاب هنوز توی تنم بود ...