برادرانه روبه‌روی هم...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

https://igcdn-photos-d-a.akamaihd.net/hphotos-ak-xaf1/t51.2885-15/11084887_494183214067195_692940390_n.jpg

هر کینه‌ای را از دل‌های آن‌ها می‌زداییم در حالی‌که برادرانه بر تخت‌هایی روبه‌روی هم نشسته‌اند.

گاهی این درگیری‌ها و روزمرگی‌های زندگی دنیایی، حتّی فرصتِ این‌که آدم دودقیقه بی‌دغدغه بنشیند و با دوستی، رفیقی، عزیزی خلوت کند و گپ بزند را به آدم نمی‌دهد. گاهی جمعی که دوست داری میانش باشی، به حرف لغو و گناه کشیده می‌شود و ناخواسته ردّ ناخوشی‌اش روی روانِ آدم می‌ماند. گاهی کدورت و دل‌خوری - بی‌آن‌که بخواهی- میانه‌ی تو و یار غاری را به هم می‌زند. تحفه‌ی دنیاست این‌ها؛ شیطنت شیطان. خوب است که توی بهشت می‌شود بی‌هیچ دغدغه و نگرانی نشست و با بنده‌های خوبِ خدا حرف زد. من دلم می‌رود برای این آیه که می‌گوید بهشتی‌ها اخواناً روی تخت‌هایی روبه‌روی هم تکیه‌ داده‌اند. هیچ دل‌خوری و کدورتی هم میانشان نیست. نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ. حرفِ بیخود و لغو و گناه هم نمی‌زنند. لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً (نبأ/ 35) حرف‌شان حرفِ خوب و سالم و پاک است. الّا قیلاً سلاماً سلاماً. (واقعه/ 26).

کارِ آیه‌های بهشتی همین است انگار که دلِ آدم را هوایی کنند برای آن تجربه‌ی ناب؛ زندگیِ جاودانه توی آن باغِ بی‌نظیر با همه‌ی آدم‌هایِ دوست‌داشتنی.

 وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلین حجر47

پ.ن1: و کار آيه های بهشتی گاهی دلِ آدم را پر از حسرت می کند، رندگی جاودانه با آدم های دوست داشتنی، حرف هايشان سلام است، سلام است...

ع.ن:بس كه بد مى گذرد
زندگىِ اهلِ جهان
مَردم از عمر
چو سالى گذرد
عيد كنند...

سينزده بدر...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

https://igcdn-photos-e-a.akamaihd.net/hphotos-ak-xpa1/t51.2885-15/928831_326762680848060_273187900_n.jpg

پتوی تا خورده روی شانه هایت، سبد سفره و چای و دو فنجان در دست، دنبال جایی برای یک روز خوب می گردی.
برای یک روز خوب، منظره خوب می خواهی. یک سایه بی نقص که مرا زیر آن بنشانی، می خواهی رود، به اندازه کافی زلال باشد. می گویی دوست داری دور و بر من، خاک و سنگها تمیزباشد.
هی می رویم جلوتر و هی تو می گویی جاهای بهتری سراغ داری که دورترند . من باور می کنم.
من هی دوست دارم به تو اعتماد کنم. اعتماد می کنم.
بعد ما هی می رویم.
روزها، سالها...

و مادرِ ما؛ فاطمه...

به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

... بعدها پسرها که هر کدام مرد صاحب‌‎نامی شده بودند، خیلی‌وقت‌ها خودشان را «پسرِ فاطمه» معرّفی می‌کردند. سرشان را بالا می‌گرفتند وقتی می‌گفتند تربیت‌شده‌ی دامانِ چه مادری هستند. نتیجه‎ها و ندیده‌‎ها حتی وقتی می‎گفتند: «مادربزرگِ ما فاطمه ... »1 دلشان اوج می‎گرفت. چشم‎هایشان می‎درخشید.

 

1. از مصادیق: و جدتنا فاطمه ... در کلام امام عسگری علیه السلام