شاخه گلی برای مزار
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشیده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم تیر ۱۳۸۹ ساعت 12:56 توسط محسن حاجیان
|