دکتر شریعتی از دیدگاه دکتر بهشتی

   «در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما، به خصوص نسل جوان تاثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانها را برای درک پیامهای امام، آماده‌تر و به فهم و پذیرش این پیامها نزدیک کند« .

    بررسی گذرای دیدگاههای او که از قضا فاصله چندانی از سالروز وفاتش نداریم، از زبان اندیشمند متعهد و مجتهدی که از نزدیک با وی آشنا بود، شنیدنی است. آنچه در این نوشتار که تلفیقی از دو مصاحبه از کتاب «بهشتی، سید مظلوم امت» است، برمی‌آید، انصاف، اعتدال، حسن ظن، آگاهی ژرف و باز هم انصاف در داوری و پرهیز از مد نظر قرار دادن پسند روزگار و مصلحت‌های صنفی است.

         

ادامه نوشته

من ... تو ...

...به یاد داشته باش من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام . منی که من از خود ساخته‌ ام، آمال من است . تویى که تو از من می سازى ، آرزوها یا کمبودهایت هستند.لیاقت انسان‌ها ، کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان . و من متعهد نیستم چیزى باشم که تو می‌خواهى .

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم . چرا که ما هر دو انسانیم . این جهان مملو از انسان‌هاست ، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد. تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم . قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.


ادامه نوشته

زیبایی

بسم الله الرٌحمن الرٌحیم

عقیله ی بنی هاشم؛از صحنه ی کربلا،همان جایی که جز زیبایی چیزی ندیدید(ما رایت الا جمیلا)من فقط شنیده ام از آن زیبایی ها ندیدنش قسمت من شد و دلم را به این دست نوشته ها خوش کرده ام که شاید لحظه ای ذره ای کوچک از آن زیبایی ها را حس کنم.

از جا كنده مى شوى ، سراسيمه و مضطرب خود را به خيمه حسين مى رسانى . حسين ، در آرامشى بى نظير پيش روى خيمه نشسته است . نه ، انگار خوابيده است . شمشير را بر زمين عمود كرده ، دو دست را بر قبضه شمشير گره زده ، پيشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است .
نه فرياد و هلهله دشمن؛ كه آه سنگين تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى كند.
پيش از اينكه برادر به سنت هميشه خويش ، پيش پاى تو برخيزد، تو در مقابل او زانو مى زنى ، دو دست بر شانه هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشكار مى گويى :
مى شنوى برادر؟! اين صداى هلهله دشمن است كه به خيمه هاى ما نزديك مى شود. فرمانده مكارشان فرياد مى زند: ((اى لشكر خدا بر نشينيد و بشارت بهشت را دريابيد...
حسين بازوان تو را به مهر در ميان دستهايشان مى فشارد و با آرامشى به وسعت يك اقيانوس ، نگاه در نگاه تو مى دوزد و زير لب آنچنان كه تو بشنوى زمزمه مى كند:
پيش پاى تو پيامبر آمده بود. اينجا، به خواب من . و فرمود كه زمان آن قصه فرا رسيده است . همان كه تو الان خوابش را مرور مى كردى ؛ و فرمود كه به نزد ما مى آيى.به همين زودى.
و تو لحظه اى چشم برهم مى گذارى و حضور بيرحم طوفان را احساس ‍ مى كنى كه زير پايت خالى مى شود و اولين شكافها بر تنها شاخه دست آويز تو رخ مى نمايد و بى اختيار فرياد مى كشى :

واى بر من!
حسين،دو دستش را بر گونه هاى تو مى گذارد،سرت را به سينه اش ‍مى فشارد و در گوشت زمزمه مى كند:واى بر تو نيست خواهرم! واى بر دشمنان توست . تو غريق درياى رحمتى.صبور باش عزيز دلم!چه آرامشى دارد سينه برادر،چه فتوحى مى بخشد،چه اطمينانى جارى مى كند.
انگار در آيينه سينه اش مى بينى كه از ازل خدا براى تو تنهايى را رقم زده است تا تماما به او تعلق پيدا كنى.تا دست از همه بشويى،تا يكه شناس او بشوى .
همه تكيه گاههاى تو بايد فرو بريزد، همه پيوندهاى تو بايد بريده شود،همه دست آويزهاى تو بايد بشكند، همه تعلقات تو بايد گشوده شود تا فقط به او تكيه كنى ، فقط به ريسمان حضور او چنگ بزنى و اين دل بى نظيرت را فقط جايگاه او كنى .
تا عهدى را كه با همه كودكى ات بسته اى،با همه بزرگى ات پايش ‍ بايستى :
پدر گفت:
((بگو يك!))و تو تازه زبان باز كرده بودى و پدر به تو اعداد را مى آموخت .
كودكانه و شيرين گفتى:
((يك!))و پدر گفت:((بگو دو))نگفتى !
پدر تكرار كرد
:((بگو دو دخترم.))
نگفتى!
و درپى سومين بار، چشمهاى معصومت را به پدر دوختى و گفتى :
((بابا! زبانى كه به يك گشوده شد، چگونه مى تواند با دو دمسازى كند؟))و حالا بناست تو بمانى و همان يك!همان يك جاودانه و ماندگار.
بايست بر سر حرفت زينب!كه اين هنوز اول عشق است.

الیای شهر در خم کدام کوچه جا مانده اسـت؟

     تو که نیامده بودی کبک ها سر در برف فرو کرده بودند و گنجشک ها را به همین میهمانی فرا میخواندند. تو که نیامده بودی دیوار ها با چشم و هم چشمی قد کشیده بودند و از ترس از این که مبادا بوی نان و کباب را دزدانه مهمان خانه ی همسایه کنند پوست کلفت کرده بودند. تو که نیامده بودی درختان هم خسیسانه نگاهمان می کردند.

    آمدی اما نمی دانم در کدام خم و کدام دالان تاریک شهر جا ماندی که دوباره همان لالائی ناخوش نامردی و سکوت و خودخواهی پشت صحنه ی تمام زندگیمان شد.

    قیافه ی متمدن گرفتیم که حقوق بشر میدانیم و اولین منشور حقوق بشر را ما بودیم که نوشتیم  و اولین نقش جوان مرد تاریخ را پدرمان به روی صحنه برد.

    دوباره پشت همان دیوار های سر به فلک کشیده ی نمور پنهان شدیم و بوی نامردیمان را با بوی هزاران ادکلن و عطر سخن های مدهوش کنندمان پنهان کردیم که مبادا بوی نامردیمان تو را از لابه لای تاریخ بیرون بکشد؛ مبادا وقتی دوباره آمدی همان کنی که 1400 سال پیش با مردمان شبیه ما کردی!!!!!

پ.ن: واقعاً من نمی دونم تو زمونه ای که اگه بری مکه با پولی که واسه زیارت خرج میکنی یا میری تو بازار وهابی ها و خمینی خمینی تو شکم این از خدا بی خبر ها میکنیم چه لزومی داره که مکه رفتن واجب باشه؟؟؟ بعدشم به حاج آقا ها که میگی میگند که م""راجع تقلید باید فتوا بدند که نباید فعلاً رفت مکه؟!!!""" چه جوریه ملت برای این که همین وهابی ها با همین پول هائی که از زیارت مکه به دست میارند و حمله می کنن یمن و بحرین و.... آقایون به تریش قباشون بر می خوره و راهپیمائی در حمایت مردم مظلوم بحرین راه می اندازند. حمایت که به راهپیمائی راه انداختن و سفارت آتیش زدن نیست، اگه مردی کاری بکن که پول های تو واسه کشتار یه عده مظلوم خرج نشه؛ به جاش این پول را بده واسه همین همسایه ی فقیرت

حداقل این مراجع عظام تقلید این قد میتونن فتوا بدن که بهتره تو عربستان از بازارهاشون خرید نکنیم.....

صد رحمت به امام خمینی که وقتی دید دارند به حاجی های ایرانی توهین می کنند و جونشون تو خطره این قد این جرأت را داشت که مکه رفتن را ممنوع کنه.....

جوانمرد نام دیگر تو

بسم الله الرٌحمن الرٌحیم

از علی آموز اخلاص عمل *** شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت *** زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی ***  افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه *** سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی *** کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل *** وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی *** از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من *** تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست *** تا چنان برقی نمود و باز جست
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید *** در دل و جان شعله‌ای آمد پدید
آن چه دیدی برتر از کون و مکان *** که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر ربانیستی *** در مروت خود کی داند کیستی
در مروت ابر موسیی بتیه *** کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه
ابرها گندم دهد کان را بجهد *** پخته و شیرین کند مردم چو شهد
ابر موسی پر رحمت بر گشاد *** پخته و شیرین بی زحمت بداد
از برای پخته‌خواران کرم *** رحمتش افراخت در عالم علم
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا *** کم نشد یک روز زان اهل رجا
تا هم ایشان از خسیسی خاستند *** گندنا و تره و خس خواستند
امت احمد که هستید از کرام *** تا قیامت هست باقی آن طعام
چون ابیت عند ربی فاش شد *** یطعم و یسقی کنایت ز آش شد
هیچ بی‌تاویل این را در پذیر *** تا در آید در گلو چون شهد و شیر
زانک تاویلست وا داد عطا *** چونک بیند آن حقیقت را خطا
آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست *** عقل کل مغزست و عقل جزو پوست
خویش را تاویل کن نه اخبار را *** مغز را بد گوی نه گلزار را
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای *** شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد *** آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست *** زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
صانع بی آلت و بی جارحه *** واهب این هدیه‌های رابحه
صد هزاران می چشاند هوش را *** که خبر نبود دو چشم و گوش را
باز گو ای باز عرش خوش‌شکار *** تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته *** چشمهای حاضران بر دوخته
آن یکی ماهی همی‌بیند عیان *** وان یکی تاریک می‌بیند جهان
وان یکی سه ماه می‌بیند بهم *** این سه کس بنشسته یک موضع نعم
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز *** در تو آویزان و از من در گریز
سحر عین است این عجب لطف خفیست *** بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست
عالم ار هجده هزارست و فزون *** هر نظر را نیست این هجده زبون
راز بگشا ای علی مرتضی *** ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست *** یا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان *** می‌فشانی نور چون مه بی زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماه *** شب روان را زودتر آرد به راه
از غلط ایمن شوند و از ذهول *** بانگ مه غالب شود بر بانگ غول
ماه بی گفتن چو باشد رهنما *** چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
چون تو بابی آن مدینه‌ی علم را *** چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب *** تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد *** بارگاه ما له کفوا احد
هر هوا و ذره‌ای خود منظریست *** نا گشاده کی گود کانجا دریست
تا بنگشاید دری را دیدبان *** در درون هرگز نجنبد این گمان
چون گشاده شد دری حیران شود *** مرغ اومید و طمع پران شود
غافلی ناگه به ویران گنج یافت *** سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت
تا ز درویشی نیابی تو گهر *** کی گهر جویی ز درویشی دگر
سالها گر ظن دود با پای خویش *** نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش
تا ببینی نایدت از غیب بو *** غیر بینی هیچ می‌بینی بگو

در سیاست هیچ ریاستی بهتر از دادگری نباشد.

کشور ها با میهن دوستی آباد شده اند.

آنچه را نمی دانید دشمن مدارید،که بیشترین علم در چیزی است که شما نمی دانید.

اگر راحت می شود به همه ی تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیر المومنین زد و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت (علی)،اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار،حتماًجایی از راه را اشتباه کرده ایم و گرنه او؟....کار حتماً سخت بود،صبوری بی پایان بر حق،تاب آوردن عتاب هایش حتماً سخت بود.

آن "مرد ناشناس"که دیروز کوزه آب زنی را می آورد،صورتش را روی آتش تنور گرفته"بچش،این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده".آن "مرد ناشناس"سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد می گرید:"آه از این ره توشه کم ،آه ازآن راه دراز"و ما بی آنکه بشناسیمش ،همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین می کنیم که با نامش شعر بگوییم ،خط بنویسیم ،آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بیخود شویم.
عجیب است،مرد هنوز هم "مرد ناشناس"است.

تولد امام علی(ع) و روز پدر،بر همه ی پدر های زحمت کش مبارک

  

شوخی با حافظ!!!

نویسنده :علی پیمانی


   چند روز بود نیت کرده بودم یه نگاهی به کتابخونه اطاقم بکنم. تا بالاخره این فرصت گرانبها دست داد و یه وقت اضافی! واسه مطالعه پیدا کردم.همینطوری که رو تختم یه دنده افتاده بودم داشتم به عناوین کتاب هام نگاه میکردم.

از بین حدوداً دویست جلد کتاب....

و...تشریف بیارین تو ادامه مطلب

ادامه نوشته

المـــــــــــپیاد

به نام خداونده بخشنده ی مهربان

صحنه کلاس درس است، با میز و نیمکت و تخته سیاه و معلم و شاگردان.
تخته سیاه بر دیوار سمت چپ نصب شده و معلم که ایستاده و شاگردان که پشت نیمکت نشسته اند در وضعیت نیمرخ نسبت به تماشاچی قرار دارند سن دانش آموزان حدودا آخر راهنمایی یا اوایل دبیرستان است.
معلم:
(جمله ای را که می گوید بر تخته سیاه می نویسد) پس نتیجه ی بحث و خلاصه ی آنچه گفتم در یک جمله اینه که:"هرکی خوب درس بخونه می فرستیمش خارج"
حالا اگر سوالی یا ابهامی هست در کمال آرامش بپرسید
بچه ها یکی یکی دست بلند می کنند و از جا بلند می شوند و سوالشان را می پرسند و می نشینند
گاهی دو سه نفر با هم بلند می شوند ولی آنکه زودتر شروع به حرف زدن کرده سوالش را می پرسد و نفرات بعد ایستاده می مانند تا سوالشان را بپرسند و بنشینند

ادامه نوشته

تفکیک جنسیتی یا حذف جنسیتی؛ مسئله این است....

     اگه امسال کنکور داده باشید یا اطرافتون پر از کنکوری بوده باشه احتمالاً به این نکته واقف شدید که دانشگاه علم و صنعت در دوره ی روزانه ی ارشد دیگه دختر نمیگیره و هر دختری که می خواد ارشد بخونه دندش نرم چشمش کور تشریف ببره شبانه؛ البته بیشتر دند جیب باباش نرم... این طوری هم که بوش میاد قراره دانشگاه های بیشتری سال های آینده از طرح پر محتوای "تفکیک جنسیتی" بهره مند بشه؛ به هر حال

     اصلاً چه معنی میده دختر بره دانشگاه؛ پسر باید بره که نون آوره خانواده است. اصلنم بحث شایستگی هیچ جا مطرح نیست؛ هر که زورش بیش درسش بیشتر...

     تازه آدم از اون دانشجویانی حرصش مییره که این طرح را امضا کردند.... داد میزنه که قصدشون چی بووودهههه. شما را به خوندن ادامه ی مطلب دعوت می کنم....

خدایا آنان را که عقل دادی؛ چه ندادی؟! و آنان را عقل ندادی، چه دادی؟!!!


ادامه نوشته

ع...ش...ق!

سلام!

خواستم از عشق بگويم ؛از دوست داشتن  اما كلام بر قلمم سنگين شد و فرو نريخت،پس بر آن شدم از زبان آناني كه سخن رانده اند عشق را بيان كنم

"ترازا ام ريچز" در واژگاني سر ريز از درك و آگاهي مي سرايد:



ادامه نوشته

Create, Read & LoVe

هنر تا زدن کتاب

یادمه بعد امتحان دبیرستان از هر کتابی یه کاردستی تا شده بیرون می اومد، مخصوصا کتاب شیرین آمادگی دفاعی.....

عکس هائی که در ادامه ی مطلب می بینید هنر بسیار زیبا و جالب از Isaac Salazar می باشد که با دقت هر چه تمام از تا کردن ورق های کتاب کلمات سه بعدی درست کرده

خب اول 3 تا نکته را یادآوری کنم:

1- روی اسمش کلیک نکنید چون میدونید سایت فلیکر ف ی ل ت ر ههههه [نیشخند]

2- اگه قبلاً دیدید دیگه نرید ببینید چون  تکراریه[نیشخند]

3- واقعا که از لحاظ فرهنگی این کار اشکال دارهههه [نیشخند]

ادامه نوشته

کاش...

نویسنده :علی پیمانی


کاش هرگز دلمان نمی شکست

کاش تنها نشویم

کاش در زمزمه ی شبهامان

جای غم از سر درد

خوشی و خرمی و آوا بود

کاش هنگام نماز

در عوض ، جای شکایت هامان

بر خداوند بزرگ، شکر می آوردیم

کاش آدم بشویم...

...کاش...

کشور ها و نام ها

شاید جالب باشه که اسم هر کشوری چه معنی می ده و از کجا این اسم ها آورده شده

در قسمت ادامه ی مطلب اسامی چند کشور و معنیش و همچنین ریشه ی اسم آورده شده؛ اگه دوست داشتید یه سری به قسمت ادامه ی مطلب بزنید.

گاهی وقتا از معنی اسم یک کشور و یا ریشه اش میشه فهمید که چه قد تمدن و تاریخ داشته و یا به کدوم کشور ها وابسته بوده!!

برای اطلاعات بیشتر می تونید به صفحه ی زیر مراجعه کنیدو "معنی نام کشورها" را سرچ کنید.

http://fa.wikipedia.org/wiki/

ادامه نوشته

تولد چهار سالگی مجمع....

یعنی هیچ کس یادش نبود 2 خرداد تولد چهار سالگی مجمعه؟

خب حالا عجله نکنیییید کیک به همه می رسه


چهارسالگی مجمع را به همه ی کسائی که واسه رسیدن مجمع به اینجا تلاش کردند تبریک میگم.

امیدوارم که هر سال ِ مجمع پربارتر از سال قبلش بشه و برنامه هاش به بهترین نحو ممکن انجام بشه مخصوصا مهمترین برنامه اش که برنامه ی بعدیه (همایشا میگما.....)

و امیدوارم مجمع کوچیکمون بتونه از عهده ی مسئولیت هاش بر بیاد و خدمتی به این شهر و مردمش داشته باشه

امام عشق

امام محمد باقر (ع): چيزی با چيزی نياميخته است که بهتر از حلم با علم باشد.


ولادت عالم ترین صابر بر شما مبارک باد.

تو را به پنج چيز سفارش مي‌کنم:

اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن،

اگر به تو خيانت کردند خيانت مکن،

اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو،

اگر مدحت کنند شاد مشو،

و اگر نکوهشت کنند، بيتابی مکن.

بحارالانوار، دار احياء الترا العربي، ج 75، ص(167)

تبریــــــــــــــــــــــــــک!!!!

   متولدین خرداد تحت تاثیر رنگ نقره ای می باشند.

   رنگ درونی متولدین خرداد آن ها را به فردی دلسوز، مهربان، خونگرم و صادق تبدیل کرده است که حرکاتی سریع تر از بقیه ولی دلپذیر تر دارند. متولدین خرداد از کارهای یکنواخت و تکراری بدشان می آید و به همین علت کارهای روزانه باعث می شود که فکر کنند همچون پرنده ای در قفس اسیر شده اند. این افراد ذاتاً بی قرار هستند و همواره در پی هیجان و تغییر و تنوع هستند و اگر در یک جا ثابت بمانند افسرده می شوند. آنها با مهارت های ذاتی خویش چنان در ذهن مخاطب طوفان به راه می اندازند که هیچ کس متوجه تغییر ذهن نمی شود و این گونه است که می توانند به اسکیمو ها یخ بفروشند و به افراد بدبین رویا!

***********************


    کدامین شاخه ی گل خوشبو را تقدیم شما کنیم که وجودتان سرچشمه ی جوهر گل هاست. سالروز شکوفا شدنتان را با هزاران گل سرخ در  ۳ خرداد (خانم نجمه عشقی) 18 خرداد (خانم رویا شمشی) 26 خرداد (آقای رسول مهدی)، 30 خرداد (خانم مهر انگیز شریفیان) و  30 خرداد (آقای افشین گلکار) تبریک می گوئیم.

حسـن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لالـه گون باد

اندر سر ما خیال عشـقـت

هر روز کـه باد در فزون باد

هر سرو که در چـمـن درآید

در خدمـت قامتت نـگون باد

چشـمی که نه فتنه تو باشد

چون گوهر اشک غرق خون باد

چـشـم تو ز بـهر دلربایی

در کردن سـحر ذوفـنون باد

هر جا که دلیسـت در غـم تو

بی صبر و قرار و بی سکون باد

قد هـمـه دلـبران عالـم

پیش الـف قدت چو نون باد

هر دل که ز عشق توست خالی

از حلـقـه وصـل تو برون باد

لعـل تو که هست جان حافظ

دور از لـب مردمان دون باد

خوش خيال کاغذي

 

دستمال كاغذی به اشك گفت:

قطره قطره‌ات طلاست
یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌كنی؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی؟!
تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال كاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی كجاست؟!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال كاغذی، دلش شكست
گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست
گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد
در تن سفید و نازكش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد
مثل تكه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرك و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های كاغذی
فرق داشت
چون كه در میان قلب خود
دانه‌های اشك كاشت.

 

" نظرآهاري"

بيا عاشقي را رعايت كنيم

به نام خداوند بخشنده ي مهربان

... اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه ی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
- یعنی همین کتاب اشارات را –
با هم یک دو لحظه بخوانیم
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه
انگشت های "هیس!"
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشم های من وتو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

ادامه نوشته

برداشت آزاد: در ستایش فردوسی!!!!!

     نظامی عروضی سمرقندی در چهار مقاله وقتی فردوسی را می ستاید می گوید: "" بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد و الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علّیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است؟!!! ""


و به قول فردوسی:

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

پ.ن: خدا می دونه ما هم از صبح تا شب چندتا از این نوع ستایش ها میکنیم که تن طرف تو گورش می لرزه!!!!!!!!!!

شعر برگزیده سال 2005

محمد یادگاری

این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده.
توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره
..............
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم

و تو، آدم سفید
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی

و وقتی می میری، خاکستری ای


و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

اطلاعیه

جلسه نقد و بررسی فیلم

" جدایی نادر از سیمین "

با حضور استاد گلناری

پنج شنبه ۵ / ۳ / ۱۳۹۰ - ساعت ۱۷ - کتابخانه ی الغدیر

انجمن دانش پژوهان جوان

پرهای زمزمه

نویسنده :علی پیمانی


مانده تا برف زمین آب شود

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه ی چتر

نا تمام است درخت

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات.

 

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می رسد از روزن یک منظومه ی برف

تشنه ی زمزمه ام.

 

مانده تا مرغ سر چینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد

پس چه باید بکنم

منکه در لخت ترین موسم به چهچه سال

تشنه ی زمزمه ام؟

 

بهتر آن است که برخیزم

رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم.

زنده یاد سهراب سپهری

يگانه سلطان قلبم...

نویسنده: نجمه عشقی
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد
به مادرم…

که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.









مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی                                        توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن
                              مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن


تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه

صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه

مثل یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم

از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم

برای سرنوشت من تو دلواپس ترین بودی

برای اشکهای من همیشه آستین بودی

تو ای همیشه غم خوارم

تو ای مطرح ترین یارم

به نام نامی مادر

همیشه دوستت دارم

جشن میلاد حضرت زهرا (س)

"" مجمع دانشجویان خمینی شهری دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار می کند""


جشن میلاد حضرت زهرا (س)

با سخنرانی جناب آقای صادق خسروی


همراه با شعر خوانی شعرای اهل بیت (آقایان نیکنام، صفاریان و ...)

و با مداحی آقای پیله وران


همراه با مسابقه و جوایز ارزنده


زمان: ساعت 12؛ قبل از نماز ظهر

مکان: مسجد الزهرا دانشگاه صنعتی اصفهان


فرشته ي انس

 

 

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست

در آن وجود که دل مرده، مرده است روان

به هیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت

برای مرد کمال و برای زن نقصان

زن از نخست بود رکن خانهٔ هستی

که ساخت خانهٔ بی پای بست و بی بنیان

فرشته بود زن، آن ساعتی که چهره نمود

فرشته بین، که برو طعنه میزند شیطان

اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ

بزرگ بوده پرستار خردی ایشان

به گاهوارهٔ مادر، بکودکی بس خفت

سپس بمکتب حکمت، حکیم شد لقمان

چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه

شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان

حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر

نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان

وظیفهٔ زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست

یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان

چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم

دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان

توان و توش ره مرد چیست، یاری زن

حطام و ثروت زن چیست، مهر فرزندان

سمند عمر، چو آغاز بدعنانی کرد

گهیش مرد و زمانیش زن، گرفت عنان

چه زن، چه مرد، کسی شد بزرگ و کامروا

که داشت میوه‌ای از باغ علم، در دامان

به رستهٔ هنر و کارخانهٔ دانش

متاعهاست، بیا تا شویم بازرگان

همیشه فرصت ما، صرف شد درین معنی

که نرخ جامهٔ بهمان چه بود و کفش فلان

نه بانوست که خود را بزرگ میشمرد

بگوشواره و طوق و بیارهٔ مرجان

برای گردن و دست زن نکو، پروین

سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان

 
 
 روز مادر را به همه ی مامانای گل تبریک میگم

روز مادر مبارک

نویسنده: افشین گلکار

سلام

چیه تعجب کردید؟!!!

راستش اومدم وبلاگ دیدم انگار وضعیت وبلاگ خیلی دری پیت شده و حتی به مناسبت چنین روز بزرگی کسی پیام و عرض ادبی نذاشته.این بود ک تصمیم  گرفتم ب مناسبت روز مادر وبلاگ را ب روز کنم

تقدیم ب تمام مادران:

عشق یعنی مادر...

صبر یعنی یک زن...

مهر یعنی دختر...

نور یعنی خواهر...

هر چه هستی عشق یا صبر مهر یا نور ...

روزت مبارک

اینم عکس روز مادر از نوع افشوالهی :