آبرو
روسیاهی ها را
تمام برف های
نطلبیده هم سفید نخواهد کرد
چرا که عرق شرم پیشانی
آبروی صورت را خواهد برد
روسیاهی ها را
تمام برف های
نطلبیده هم سفید نخواهد کرد
چرا که عرق شرم پیشانی
آبروی صورت را خواهد برد
درود بر ملت فهیم پرور
شاید، اگر
پله ای
از نردبان غرورمان
پایین تر می آمدیم
تا بحال به آسمان هفتم
هم رسیده بودیم
درود ...
ساده هستم
-شاید
صادقم من؟
-بی شک
پس چرا سنگ جفا خورد سرم؟
از همین لحظه به بعد
باید اندیشه کنم فردا را
درود به آنچه که در میخانه ی "او"، سهم آدم شد...
عطر گل
می وزد از باغ بلور
پشت یک برکه ی نور
می درخشد مهتاب
می شکوفد کوکب
می تراود لبخند...
سر زد از دامن خاک
گل شب بوی بهار
بوسه زد بر لب جوی
سبزه ها روئیدند
غنچه ها خندیدند
نفس عـ ـشـ ـق برید
بس که در ساحت گلزار دوید...
لب سرچشمه ی نور
دو قلوپ نوشیدم
و از آن لحظه به بعد
دیده ام باغ و دلم باغ و تمام عالم
همه همرنگ گل مریم شد
من چه می دانستم
آب سر چشمه
به عـ ـشـ ـق آلوده است؟