سرچشمه نور
درود به آنچه که در میخانه ی "او"، سهم آدم شد...
عطر گل
می وزد از باغ بلور
پشت یک برکه ی نور
می درخشد مهتاب
می شکوفد کوکب
می تراود لبخند...
سر زد از دامن خاک
گل شب بوی بهار
بوسه زد بر لب جوی
سبزه ها روئیدند
غنچه ها خندیدند
نفس عـ ـشـ ـق برید
بس که در ساحت گلزار دوید...
لب سرچشمه ی نور
دو قلوپ نوشیدم
و از آن لحظه به بعد
دیده ام باغ و دلم باغ و تمام عالم
همه همرنگ گل مریم شد
من چه می دانستم
آب سر چشمه
به عـ ـشـ ـق آلوده است؟
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 1:0 توسط مطهره نجاری
|