شاید این جمعه بیاید..شاید...

شاگرد:استاد چه کار کنم که خواب امام زمان (عج) را ببینم؟
استاد:شب غذای شور بخور,آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد,برگشت و گفت:استاد دیشب دائم خواب می دیدم بر لب چاهی در حال نوشیدن آب هستم.کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم و در ساحل رودخانه ای مشغول ...! استاد فرمود تشنه ی آب بودی خواب آب دیدی تشنه ی امام زمان (عج) شو تا خواب امام زمان ببینی.

خدا باران ببارد....

 ( آقاجان ... بیا که دل دریا هم کویر شد...) 

ميان آن همه لطف آدميان..كاش
كسي ميگفت فردا را ..كه باران ميبارد
فردا كه باران ببارد..
ديگر ريشه گلي نخواهد مرد


من از اينهمه مرگ ريشه
بر اواز خزان خسته ام
چشم هاي پنجره به صبح
فردا باز است..


فردايي كه مرا شوق باران
به شكوه چشمه ميرساند و ماه
و خودت خوب ميداني كه راز
باران چيست...


ابري از دورها بر يادت بوسه اي زد
و چشمانم غبار هزار پنجره را با خود برد
فردا را تبسمي ميكارم در راه باد
شايد گلهاي لبخندم را به نسيمي
بيالايد چشمان سرنوشت


فردا را نيامده خنديدم
امشب از حجم نديدن باران لبريز
سكوت ابرم..بي آواز و بي انگار
بي اوازو بي بهار...
بي آوازو بي چشمه


فردا را تعبير هزار روياي آيينه كردم
در نگاه آسمان...
                             راز باران را فقط خدا ميداند...


نه من...نه تو....نه آسمان
آنجا كه خوب ميداند...
باران نيايد...دريا خواهد مرد