سوت

ظهر بود. يك ظهر گرم. پنكه ها قرقر ميكردند و مي چرخيدند. همه خوابيده بودند. آدم ها، گربه ها، گنجشك ها.
كوچه ساكت ساكت بود. يكدفعه سو...سو.. سوت... صدايي آمد. كاميون سرش را آورد بالا و داد زد:
كي دارد بوق مي زند؟ آن هم بوق جيغ دار! مگر نمي داند من تازه از بيابان آمده ام و خسته هستم؟
سو...سو...سوت آقاي همسايه سرش را از پنجره بيرون آورد و گفت: كي دارد سوت مي زند؟ چه آدم بي ملاحظه اي!
همه خوابند. سو..سو...سوت... سوت پسر كوچولو گريه كرد و گفت: ببين همه دارند سوت مي زنند آن وقت تو من را انداختي ته جيبت و مي گويي همه خواب هستند. پسركوچولو دستش را گذاشت روي سوتش و گفت:
الان هم ميگويم همه خوابند نبايد كسي سوت بزند، حتما آقاي پليس است او مي تواند ظهرها هم سوت بزند.
سو...سو...سوت... ننه پيرزن در خانه اش را باز كرد و گفت: هيس! كي سوت مي زند؟
بابا پيرمرد خوابيده سرش درد مي كند!
سو...سو...سوت... گربه سياهه دمش را تاب داد. از اين پهلو به آن پهلو شد و گفت: كي دارد سوت مي زند ميو... اگر بگيرمش سوتش را گاز مي گيرم ميو... سو..سو...سوت صداي سوت تمام نمي شد. مي پيچيد توي كوچه.
همسايه ها سرهايشان را آوردند بيرون تا ببينند كي دارد سوت مي زند.كاميون ها و ماشين ها اين طرف و آن طرف را نگاه كردند.
يكدفعه چيزي وسط كوچه قل خورد. و سوت سوت آمد جلو.
خانمي داد زد: بچه كجا داري مي روي با آن كفش هاي سوت سوتي ات؟ گفتم بايد تا بعداز ظهر صبر كني...
بعد با هم مي رويم شهربازي. بچه با كفش هاي سوت سوتي اش برگشت خانه شان. كوچه دوباره ساكت شد...
در ویژه نامه سه چرخه شماره 126،پنجشنبه27 تیرماه 1392، ضمیمه ی روزنامه شماره 6022 همشهری چاپ شد .
این وبلاگ تنها مرجع رسمی اطلاع رسانی مجمع دانشجویان خمینی شهری دانشگاه صنعتی اصفهان است که فعالیت خود را از شهریور سال 86 به منظور دستیابی به اهدافی همچون اطلاع رسانی فعالیت های شورای مرکزی مجمع؛بررسی مشکلات صنفی دانشجویان خمینی شهری؛ آشنایی و نزدیکی بیشتر دانشجویان خمینی شهری با یکدیگر و همچنین مکانی برای انتشار دست نوشته های دانشجویان که در کمتر جایی امکان انتشار آن را دارند، می باشد که در این راستا دانشجویان خمینی شهری هم محلی را در فضای مجازی داشته باشند که احساس کنند متعلق به خود آنهاست.