درود همشهری...

شاید خیلی معمولی باشه ولی هر وقت از کنارش رد میشم برای چند لحظه رشته فکرم را قطع می کنه چند لحظه به او فکر می کنم خیلی خاص نیست گفتم معمولیه.

یک مغازه 4دهانه ،روبه روی تقاطع . از لحاظ مکان بهترین قسمت خیابانه . (به جرات می تونم بگم خیلی ها در صدد این بودند که این مغازه را صاحب بشند. )ولی اجناس داخلش از همه چیز جالبتره :کدو ،ضایعات نان پیاز وسیب زمینی  وگرمک !!

تقریبا در تمام سال بیشتر از سه چهارم مغازه اش ای کدوهای سفید وتپل ومپل اند. اونها هم مثل بچه های خوب، مرتب ومنظم کنار هم نشسته اند و برای رضای خدا غل هم نمی خوردند!!!. البته به عنوان نمونه 3یا4 نا کدو هارا بیرون مغازه میذازه .گاهی اوقات هم پیاز وسیب زمینی داخل نایلون جلوی در مغازه اش است . کسی نیست بگه :(حجی جون ماشا الله مغازه به این بزرگ داری بذار داخل تو پیاده رو نباشه جلو ی پای خلق الله..) گرمک ها هم گفتن نداره گاهی می چینه روی چند تا صندوق و باز بیرون مغازه...

اما خداییش جرات می خواد با او صحبت کردن !!

یه مردحدودا 75ساله اندان نحیف ولاغر وقد کوتاه چهره ای گندمگون وچشمانی مثل نخود گرد!! مشخصه که بر اثر چرخ فلک چشمانش گود وپوستش چروک شده .صاف و خوب راه میره ولباس دکمه دار روشن می پوشه با توجه به سنش نوع پوشش قابل قبول و مناسب است.

در چهره این مرد من نتوانستم کمی نشاط و محبت پیدا کنم. امااثری ازخباثت نداره .کلا کار خودش را می کنه . تابحال ندیدم با دوستی آشنایی داخل مغازه حرف بزنه انگار تنهاست.

 کناردر سمت دیوار داخل مغازه یک میز وصندلی قرار داره پیرمرد اگر خسته باشه  یا نخواهد بیاد به اجناس بیرون سر بزنه آروم وصاف روی صندلی میشینه . با نگاهش رهگذر هارا همراهی نمی کنه ،فقط روبه رویش را نگاه میکنه،

شاید دچار یک مسئله عشقی –احساسی شده وضربه دیدهوتا حالا اسیر اون خاطره است ،

شاید به بچه هاش فکر میکنه که چرا تنهاش گذاشتند ویا چرا فقط به فکر مال او و ارث هستند،

شاید به عمری که گذشته فکرمی کنه ،

شاید غرق در خاطرات دوران جنگ ودوستانشه که چه جوری رفتند ،

شایدبه دانشگاهی که میتونست بره ولی بخاطر خواهر وبرادراش مجبور شد بره سرکاره فکرمیکنه

شاید به همین کدوهای برفی فکرمی کنه که برخلاف این هیکل تو خالی اند!!

شاید با چشمای باز می خوابه !!

شاید...

این ها فقط شاید و توهمات ذهنه من !!!!

 گفتم که شاید خیلی معمولی با شه ولی هر وقت از کنارش رد میشم برای چند لحظه رشته فکرم را قطع می کنه چند لحظه به او فکر می کنم خیلی خاص نیست گفتم... معمولیه.