به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


خودت براي بنده‌هايت دري به بخششت باز کرده‌اي و اسمش را گذاشته‌اي توبه. تازه براي اين که بنده‌هايت در را گم نکنند، کلمات راهنما هم گذاشته‌اي؛ کلمه‌هايي که مي‏گويند: به طرف خدا برگرديد! قشنگ و پاک برگرديد! اميدوار باشيد خدا سياهي‌هايتان را بپوشاند. اميدوار باشيد ببردتان بهشت. بهشت‏هايي که زير درختانش جوي دارد. چه بهانه‌اي براي آدم فراموشکار مانده؟ چه بهانه‌اي دارد که به اين خانه نرسد؟ هم تابلو گذاشته‌اي در را پيدا کند، هم در را باز گذاشته‌اي.
خودت قيمت خريد بنده ‏هايت را زيادي برده‌اي بالا. مي‏ خواستي با تو که معامله مي‏ کنند، خيلي سود کنند. مي‏ خواستي وقتي مي‏ آيند طرف تو، برنده باشند و زياد گيرشان بيايد. اعلام کردي: هرکي کارش خوب باشد، ده برابر به‌اش مي ‏دهم؛ ولي اگر بد باشد، فقط همان قدر بدي مي‏ گيرد. اعلام کردي: هر کي براي خدا ببخشد، مثل اين مي‏ماند که يک دانه کاشته، هفت تا خوشه از آن دانه درآمده که تازه هر خوشه هم صد تا دانه ديگر دارد؛ خدا زيادش مي‏ کند.
خودت با اين رازهايي که آشکار کردي و با اين تشويق‏ هايي که براي سود خودشان بود، به آدم‌ها نشان دادي (اگر خوب باشند) چه خبرهاست که اگر خودت نمي‌گفتي، اين جور پاداش‌ها را نه ديده بودند و نه به گوششان رسيده بود.
پ.ن:
تو عادت داری به بدها، خوبی کنی. همیشه نشسته‌ای پایِ گناه‌کارهای از خط گذشته‌، بلکه یک روز برگردند...
ع.ن:
  برگ چنار ، روی شاخه ، برایم دست تکان میداد .
  فکر هایم را کنار میزنم  و میخندم .