یک دوست نوشت:

آدمها را وقتی توی ماشينشان نشسته اند راحت تر میشود شناخت؛ کاری به نحوه ی رانندگییشان ندارم، کاری به مدل و رنگ يا اسپرت بودن ماشينشان هم ندارم، حتی کاری به ترانه يا آهنگی که از ضبط صوتشان شنيده میشود هم ندارم، آدمها را میشود از طرز موسيقی گوش دادنشان شناخت؛ کاری به آنهایی که دو نفری يا بيشتر توی ماشين‌ مینشينند و با صدای بلندِ ضبط همخوانی میکنند ندارم، نه اينکه بگويم دلشان خوش است يا غم ندارند، نه، فقط کاری با اينها ندارم. اما بعضی ها هستند که تک و تنها توی ماشينشان مینشينند (لطفا به معضل خودروی تک سرنشين فکر نکنيد!)، بعد صدای ضبط را نه خيلی پايين می آورند و نه خيلی بالا میبرند، بعد با تمام وجود با خواننده ی موردِ علاقه شان همراه میشوند و همخوانی میکنند و همه‌ی زورشان را میزنند که تا جايی که نفس دارند با فريادِ خواننده فرياد بزنند و با آرامش اش آرام شوند؛ اينها آدمهای دوست داشتنی ای هستند. وقتی کسی را ديديد که تک و تنها توی ماشينش نشسته و با حسّی غريب با صدايی که از ضبط صوت خارج میشود همخوانی میکند مسخره اش نکنيد، او نه ديوانه است و نه خوشی زير دلش زده، او فقط تنهاست؛ آدمهای تنها دلشان میخواهد اينگونه غم هايشان را سبُک کنند، اما همين کار غمشان را سنگين تر میکند.


پ.ن1:بگرديم توي اين جزيره‌هاي دور افتاده اي که نياز به ويزا گرفتن هم ندارند، يکي را پيدا کنيم و همه برويم آنجا. برويم تمدن جديد پايه ريزي کنيم. اجاق خودمان را روشن کنيم. خانه هاي خودمان را بسازيم. کتابهاي خودمان را بنويسيم. ساز خودمان را بزنيم... اصلن به دل خودمان زندگی کنیم.


پ.ن2: دلم برای این دوست تنگ شده....