رؤیاهای قبلی!
قبلیهامهربان تربودند،آدم های شلوغ وشادی بودندوبی ملاحظه ازته دل میخندیدند
گاهی دلگیرهم می شدندکه چشم هایشان گویای همه چیزبود
ولی خب خرج ازدلشان درآوردن یک نگاه مهربان ولبخندی ازته دل بود
زیادقانون وقاعده نداشتند،ساده بودند،بی شیله پیله!راستش زندگی باآنهاراحت تربود!
این آدم های جدیدکمی عجیب شده اند،هررفتارشان،سخنشان،نگاهشمان مفهومی دارد
"به جا"و"به موقع"راخوب میفهمند،
زیباومسحورکننده لبخندمیزنندولی راستش به اینکه ازته ته دلشان باشد مشکوکم!!
دلگیرکه میشوندعجیب ترهم میشوند،
درجهت منافعشان تصمیم میگیرند ناراحت باشندیافراموش کنند
این آدم های جدیدآدم های اهل فکری هستند،
آئین ومکتب میشناسند ومعنای "خوب"و"سنجیده"رادرک میکنند
واینکه...
اینکه همه به نوعی احساس تنهایی میکنند
من دلم برای آدم های رؤیاهای قبلی زندگیم تنگ شده است...
پ.ن1:پدر امید بسوزد که همین روزهاست که سامانه ی گلستان هم از دستمان شاکی شود
بس که این صفحه را باز کردیم ونمره همان نمره بود...
پ.ن2:این مذاکرات ژنو هر چه که نداشت به من وخدا ثابت کرد که شاید راه های بهتری هم باشد؛مثل مذاکره!
پ.ن3:قضیه ی پ.ن2 را بعدا خواهم گفت
پ.ن4:همه چیز میتواند مرا خوشحال کند ولی هیچ چیز غم مرا نمیبرد...!!
پ.ن آخر:حتی به من خندیدنت را دوست دارم...