دومین تجربه برگزاری مرسم اربعین

 

هر چند چند مدت اخیر توی این وبلاگ خبرای مجمعی و سده ای خیلی کم و انگشت شمار شده بود (که البته بنده علاوه بر عذرخواهی از طرف تمامی نویسنده ها قول می دم جبران بشه)قراره انشاءالله با وصف به جای مراسم اربعین جبران بشه...

امسال بر خلاف سال قبل که از ۳ماه قبل از اربعین(!)در جلسلت شورا مرکزی بحث آبگوشت و نخود و پیاز و...بود تا قبل از تعطیلات بین دو ترم خیلی صحبت برگزاری مراسم نبود تا جایی که حتی عده ای از بچه ها فکر کرده بودن چون پارسال مشکلات خیلی زیادی برای برگزاری وجود داشت از خیر مراسم گذشتیم...

ولی به لطف و یاری خدا و نظر خود امام حسین(ع)امسال هم مراسم عزاداری اربعین مثل سال قبل(و به نظر شخصی خودم حتی با شکوه تر از پارسال)برگزار شد...اونهایی که بودند که به چشم دیدند و لی اونهایی که نبودند حتمآ از کسانی که بودند می شنوند...به خصوص که قرائت خطبه امام سجاد (ع)و دسته سینه زنی که وارد مسجد شد برای خیلی از دوستان تازگی داشت و راضی کننده بوده که انشاءالله اگر عکسهای مراسم هم به دستمون برسه حتمآ در وبلاگ قرار خواهیم داد.  

باعث خوشحالی بود که بساری از مسئولین شهر مثل شهردار و اعضای محترم شورای شهر و ...همین طور مسئولین دانشگاهی مثل سال گذشته دعوت بچه های شورا را قبول کردند و در مراسم شرکت کردند...

همون طور که قبلآ هم گفتم جمعیت امسال نسبت به سال قبل خیلی بیشتر و قابل توجه تر بود و جالب تر از اون استقبال غیر خمینی شهریا بود و واقعآجای تعجب داره که چرا در بین جمعیت (به خصوص خانم ها)دانشجوهای سده ای کمتر دیده می شدند و این در حالیه که در تبلیغات به سرویس برگشت هم اشاره شده بود...

مطمئنم من با این چند خط نمی تونم حق مطلب را ادا کنم و امیدوارم سایر نویسنده ها در پستهای بعدی که می گذارند این کار را انجام بدهند...

فقط در پایان از دوستانی که واقعآ برای برگزاری هر چه بهتر مراسم تلاش بی وقفه داشتند و با دل و جان تلاش کردند و برای چندمین بار نشان دادند می توانند و می توانیم سپاسگذاری کرده و خدا قوت گفته و گفت اجرتان با خود امام حسین(ع)...

سپندار مزگان

سپندار مزگان نماد عشق ایرانی

                                   "اشاره به معنی راستی و درستی است"

  می‌دانم دل نبستن به جشن‌های این و آن در این روزگار غمگین و پر از گرفتاری سخت است ...! می‌دانم که هر بهانه‌ای برای شاد بودن در این روزگار غنیمت است!

 یک نکته کوچک: شما که می خواهید شاد باشید، شما که می‌خواهید به عشقتان هدیه بدهید، اگر تنها کمی در میان این هیاهو نیمه علاقه‌ای هم به این کهن سرا دارید، برایتان فرقی می‌کند که هدیه‌ی تان را به جای 14 فوریه (25 بهمن ماه)، 29 بهمن ماه بدهید؟
بهترنیست به جای اینکه از ماه‌های دیگران استفاده کنیم ، از ماه خودمان استفاده کنیم؟
آیا بهتر نیست به جای اینکه زادمرگ یک کشیش مسیحی را جشن بگیریم، یک جشن کهن خودمان را زنده کنیم؟
آیا بهتر نیست یک جشن چند هزارساله‌ی ایرانی را به جای یک جشن چندصدساله اروپایی جشن بگیریم؟
آیا بهتر نیست به جای ولنتاین غربی ، که هیچگونه به زبان فارسی نمی‌آید، اسفندگان (سپندارمزگان) را جایگزین کنیم؟
نگویید که هم این خوب است هم آن، خواهش می کنم نگویید
در این هجوم تبلیغاتی وسیع که در حال غرق شدن هستیم اگر کمی شل بجنبیم تا صد سال دیگر هیچ چیز از ما باقی نمی ماند...
آنقدر حجم تبلیغاتی شرق و غرب بالا است که کافی است کوچکترین چیزی از آنان را وارد کنیم

می دانم بسیار چیزهای مهم‌تر وجود دارد. اما، بیایید تا این جشن به مغزاستخوانمان رسوخ نکرده، جشن اسفندگان (سپندارمزگان) را جایگزینش کنیم.
کمی فکر کنید :
آیا
جشن یلدا بد است ؟
نوروزو چهارشنبه سوری بد است ؟
پس چرا اسفندگان
(سپندارمزگان) چند هزار ساله که آغازش پشت زمانها گم شده است بد باشد... ؟

ابوریحان بیرونی می نویسد : "اسفندارمذ ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگهبان زنان پارسا و درستکار است. به همین مناسبت این روز عید زنان به شمار می رود."

ایرانی باشید و پاسدار فرهنگ
پاینده ایران


 

فرنگ در کلاس انشا

آقا اجازه بخونم؟

بوخون مینم.

  پدرم هميشه مي‌گويد " اين خارجي‌ها که الکي خارجي نشده‌اند، خيلي کارشان درست بوده که توي خارج راهشان داده‌اند" البته من هم مي‌خواهم درسم رابخوانم؛ پيشرفت کنم؛ سيکلم را بگيرم و بعد به خارج بروم. ايران با خارج خيلي فرغ دارد. خارج خيلي بزرگتر است. من خيلي چيزها راجب به خارج مي‌دانم.
تازه دايي دختر عمه‌ي پسر همسايه‌مان در آمريکا زندگي مي‌کند. براي همين هم پسر همسايه‌مان آمريکا را مثل کف دستش مي‌شناسد. او مي‌گويد "در خارج
آدم‌هاي قوي کشور را اداره مي‌کنند"
مثلن همين "آرنولد" که رعيس کاليفرنيا شده است. ما خودمان در يک فيلم ديديم که چطوري يک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد
...
البته آن قسمت‌هاي بي‌تربيتي فيلم را نديديم اما ديديم که چقدر زورش زياد است، بازو دارد اين هوا. اما در ايران هر آدم لاغر مردني را مي گذارند
مدير بشود.
خارجي‌ها خيلي پر زور هستند و همه‌شان بادي ميل دينگ کار مي‌کنند. همين برج‌هايي که دارند نشان مي‌دهد که کارگرهايشان چقدر قوي هستند و آجر را
تا کجا پرت کرده‌اند
.
ما اصلن ماهواره نداريم. اگر هم داشته باشيم؛ فقط برنامه‌هاي علمي آن را نگاه مي‌کنيم. تازه من کانال‌هاي ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدينم خداي
نکرده از راه به در نشوند. اين آمريکايي‌ها بر خلاف ما آدم‌هاي خيلي مهرباني هستند و دائم همديگر را بقل مي‌کنند و بوس مي‌کنند. اما در فيلم‌هاي ايراني حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم مي‌نشينند که به ضعم بنده همين کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود
.
در اينجا اصلن استعداد ما کفش نمي‌شود و نخبه‌هاي علمي کشور مجبور مي‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش مي‌شوند. مثلاً اين "بيل گيتس"با اينکه اسم کوچکش نشان مي‌دهد که از يک خانواده‌ي کارگري بوده اما تا مي‌فهمند که نخبه است به او خيلي بودجه مي‌دهند و او هم برق را اختراع
مي‌کند
.
پسر همسايه‌مان مي‌گويد اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شايد ما الان مجبور بوديم شب‌ها توي تاريکي تلويزيون تماشا کنيم
.
من شنيده‌ام در خارج دموکراسي است. ولي ما نداريم. اگر اينجا هم دموکراسي مي‌شد چقدر خوب مي‌شد. آنوقت "محمدرضا گلذار" رعيس جمهور مي‌شد و "مهناز
افشار " هم معاون اولش مي‌شد. شايد "آميتا پاچان" و "شاهرخ خان" را هم دعوت مي‌کرديم تا وزير بشوند. خيلي خوب مي‌‌شد. ولي سد افصوث و دريق که نمي‌شود.
از نظر فرهنگي ما ايراني‌ها خيلي بي‌جمبه هستيم. ما خيلي تمبل و تن‌پرور هستيم و حتي هفته‌اي يک روز را هم کلاً تعطيل کرده‌ايم. شايد شما ندانيد
اما من خودم ديشب از پسر همسايه‌مان شنيدم که در خارج جمعه‌ها تعطيل نيست. وقتي شنيدم نزديک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌هاي پسر همسايه‌مان از بي بي سي هم مهمتر است
.
ما ايراني‌ها ضاتن آي کيون پاييني داريم. مثلن پدرم هميشه به من مي‌گويد
"تو به خر گفته‌اي زکي
".
ولي خارجي‌ها تيز هوشان هستند. پسر همسايه‌مان مي‌گفت در آمريکا همه بلدند انگليسي صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگليسي بلدند. ولي اينجا
متعسفانه مردم کلي کلاس زبان مي‌روند و آخرش هم بلد نيستند يک جمله‌ي ساده مثل  I lav u  بنويسند. واقعن جاي تعسف دارد.

اين بود انشاي من

مراسم عزاداری به مناسبت اربعین حسینی

 

 

مراسم عزاداري ايام اربعين سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (ع)

 

با سخنراني حجت الاسلام والمسلمين ميردامادي امام جمعه خميني

شهر

 

و مداحي مداحان اهلبيت

 

 

 

زمان:دو شنبه ۲۸ /1۱/8۷ بعد از نماز مغرب و عشا

 

مكان :مسجد حضرت فاطمه زهرا(س) دانشگاه صنعتي

 

 

 

همراه با شام و سرویس برگشت به خمینی شهر

 

مجمع دانشجويان خميني شهري دانشگاه صنعتي اصفهان

عکسهای جالب و دیدنی

 

ادامه نوشته

ایرانیان حیوانات را دوست دارند

 ما حيوانات را خيلي دوست داريم!!!

                             انشائ زير را به روش دانش آموز کلاس دوم دبستان بخوانيد

ما حيوانات را خيلي‌ دوست داريم، بابايمان هم همينطور.ما هر روز در مورد حيوانات حرف مي‌زنيم ، بابايمان هم همينطور. بابايمان هميشه وقتي‌ با ما حرف ميزند از حيوانات هم ياد مي‌کند، مثلا امروز بابايمان دوبار به ما گفت؛ تولهسگ مگه تو مشق نداري که نشستي پاي تلوزيون؟ و هر وقت ما پول ميخواهيم ميگويد؛ کرهخر مگه من نشستم سر گنج؟
چند روز پيشا وقتي‌ ما با مامانمان و بابايمان ميرفتيم خون عمه زهره اينا يک تاکسي داشت ميزد به پيکان بابايمان. بابايمان هم که آن روي سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوري گوساله؟ آقاهه هم گفت: کور باباته يابو، پياده ميشم همچين ميزنمت که به خر بگي‌ زن دايي, بابايمان هم گفت: برو بينيم بابا جوجه و عين قرقي پريد پايين ولي‌ آقاهه از بابايمان خيلي‌ گنده تر بود و بابايمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابايمان گفت؛ مگه کرم داري آخه؟ خرس گنده مجبوري عين خروس جنگي بپري به مردم؟ 

ما تلوزيون را هم که خيلي‌ حيوان نشان ميدهد دوست ميداريم، البته علي‌ آقا شوهر خالهمان ميگويد که تلوزيون فقط شده راز بقا، قديما همش گربه و کوسه نشون ميداد. ما فکر مي‌کنيم که منظور علي‌ آقا کارتون پينوکيو باشه چون هم توش گربهنره داشت هم کوسه هم پينوکيو که دروغ ميگفت.
فاميلهاي ما هم خيلي‌ حيوانات را دوست دارند، پارسال در عروسي‌ منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطي‌ مرغها، شوهر خالهمان دو تا گوسفند آورد که ما با آنها خيلي‌ بازي کرديم ولي‌ بعدش شوهر خالهمان همان وسط سرشان را بريد! ما اولش خيلي‌ ترسيديم ولي‌ بابايمان گفت چند تا عروسي‌ برويم عادت مي‌کنيم، البته گوسفندها هم چيزي نگفتند و گذاشتند شوهر خالهمان سرشان را ببرد، حتما دردشان نيامد. ما نفهميديم چطور دردشان نيامده چون يکبار در کامپيوتر داداشمان يک فيلم ديديم که دوتا آقا که هي‌ ميگفتند الله اکبر سر يک آقا رو که نميگفت الله اکبر بريدند و اون آقاهه خيلي‌ دردش اومد. و ما تصميم گرفتيم که هميشه بگيم الله اکبر که يک وقت کسي‌ سر ما را نبرد.
ما نتيجه ميگيريم که خيلي‌ خوب شد که ما در ايران به دنيا آمديم تا بتونيم هر روز از اسم حيوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنيم و آنها را در تلوزيون ببينيم در موردشان حرف بزنيم و نميدانيم اگر در ايران به دنيا نيامد بوديم چه غلطي بايد ميکرديم.

فروهر

از آنجايي که هر کشور و ملتي نشانه و سمبولي ويژه از خود دارند

- ايرانيان يکي از کهن ترين مردماني هستند که سمبولي بسيارشگفت انگيز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جاي

 گذاشته اند که با اندوه فراوان بسياري از ما ايرانيان از آن نا آگاه هستيم . اين نشان " فره وشي" يا " فروهر" نام دارد که قدمت

 آن بيش از 4000 سال تخمين زده شده است . تاريخچه فره وشي ي فروهر به پيش از زايش زرتشت بزرگوار اين پير و

 فيلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز ميگردد . سنگ نگاره هايشاهنشاهان هخامنشي در کاخهاي پرسپوليس و سنگ

 نگاره هاي شاهنشاهان ساساني همه حکايت از آن دارد . نکته بسيار شگفت انگيز اين نشان

ملي ما ايرانيان آن است که تک

 تک اين نشان داراي مفهوم دانشي نهفته است . اينک به تشريح اين نشان ملي مي پردازيم

 

ادامه نوشته

معرفی تعدادی از ایرانین موفق

۱-پروفسور علی جوان در سال 1958 زمانی که کارمند آزمایشگاه بل بود، ایده قانون کلی لیزر گازرا مطرح نمود و در 1960 طرح خود را به مرحله باروری رساند. او در سال 1964 برای کارهایی که در زمینه لیزر گازها انجام داده بود مدال استوارت بالنتاین  Stewart Ballintine را از انستیتو فرانکلین دریافت نمود و در سال 1966 مدال بنیاد فنی و جان هرتز و در سال 1975 مدال فردریک آیوز از انجمن اپتیکال و در سال 1993 مدال علمی جهانی آلبرت اینشتین را از انجمن World Cultural دریافت کرد.

۲-امید کردستانی معاون ارشد سایت google

۳-فرزاد ناظم مدیر فنی سایت yahoo

۴-حسین اسلامبلچی رئیس شرکت مخابرات آمریکا ATT

۵-ماریا خرسند رئیس شرکت اریکسون

۶-فریار شیرزاد معاون وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا

۷-پروفسور بیژن داوری معاون ارشد شرکت IBM  بزرگترین شرکت سخت افزار کامپیوتر در جهان

۸-خانم کریستینا امان پور رئیس بخش سی ان ان در آمریکا

۹-پروفسور محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا

۱۰-قاسم اسرار عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا

۱۱-خانم آزاده تبارزاده دانشمند ایستگاه فضایی ناسا

۱۲-پروفسور لطفی زاده استاد دانشگاه آمریکا و پدر منطق فوزی. کامپیوتر هوشمند و بنیانگذار نسل سوم کامپیوتر در جهان

۱۳-پروفسور مجید سمیعی رئیس جراحان مغز جهان در آلمان

۱۴-خانم فرح کریمی تنها زن ایرانی پارلمان هلند

۱۵- پییر امیدیار موسس و رئیس شرکت ebay بنیانگذار تجارت الکترونیک در جهان

البته چنین افرادی که در دنیا مطرح باشند زیادند که در اینجا تعداد مختصری از آنها را پیدا و معرفی کرده ام.

عکسهای جالب و زیبا

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.

(لطفا تا آخرش رو ببینید)

ادامه نوشته

اصفهانیها قالتاقند ؟

  چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و می خواهد شما را ملاقات کند.

یک مرد میانسال با یک لهجه شدید رشتی وارد شد و در حالی که یک ماهی حدودا ده کیلویی دریک کیسه نایلون بزرگ در دستش بود و شروع کرد به تشکر کردن که من عموی فلان کس هستم و شما جان او را نجات دادی و خلاصه این ماهی تحفه ناقابلی است و ...

هر چه فکر کردم "فلان کس" را به یاد نیاوردم ولی ماهی را گرفتم و از او تشکر کردم.

شب ماهی را به خانه بردم و زنم شروع به غرغر کرد که من ماهی پاک نمی کنم! خودم تا نصف شب نشستم و ماهی را تمیز کردم و قطعه قطعه نموده و در فریزر گذاشتم.

فردا عصر وارد مطب که شدم دیدم همان مرد رشتی ایستاده است و بسیار مضطرب است.

تا مرا دید به طرفم دوید و گفت آقای دکتر دستم به دامنت...ماهی را پس بده...من باید این ماهی را به فلان دکتر بدهم اشتباهی به شما دادم...چرا شما به من نگفتی که آن دکتر نیستی و برادرزاده مرا نمی شناسی؟

من که در سالن و جلوی سایر بیماران یکه خورده بودم با دستپاچگی گفتم که ماهی ات الآن در فریزر خانه ماست.

او هم با ناراحتی گفت: پس پولش را بدهید تا برای دکترش یک ماهی دیگر بخرم.

و من با شرمساری هفتاد هزار تومان به او پرداختم.

چند روز بعد متوجه شدم که ماجرای مشابهی برای تعدادی از همکارانم رخ داده است و ظاهرا آن مرد رشتی یک وانت ماهی به اصفهان آورده و به پزشکان اصفهانی انداخته است!