جشنواره ی غذاهای محلی

سلام

همان طور که اطلاع دارید جشنواره غذاهای محلی سه شنبه ی آینده در دانشگاه برگزار میشه

که مجمع دانشجویان خمینی شهری هم در این جشنواره شرکت کرده است لذا از همه ی بچه های

 خمینی شهری دعوت میشه که از نمایشگاه و به ویژه غرفه ی خودشون دیدن کنند.همچنین

علاقه مندان می توانند به صورت نظر خصوصی یا از طریق ایمیل

sede_iut@yahoo.com  نام و تلفن تماسسشون را برای همکاری اعلام کنند.

 

عجيب ترين رويدادهاي طبيعي جهان!

بسم الله الرحمن الرحیم

رويدادهاي طبيعي همواره در اطراف ما رخ مي‌دهند و تكرار اين رويدادها سبب مي‌شود از ديدن آنها چندان حيرت نكنيم و گاه بي‌تفاوت از كنار آنها بگذريم، اما گاهي دست قدرت پروردگار، مناظري ناب را به ما نشان مي‌دهد كه با ديدن آنها با حيرتي عجيب مواجه مي‌شويم و به قدرت الهي پي مي‌بريم. چند مورد از اين وقايع طبيعي اما نادر را خوب است مرور كنيم:


رنگين كمان آتشين

منبع : www.Persian-Star.org

اين پديده جوي كه به (قوس افقي) يا (رنگين‌كمان آتشين) معروف است زماني ديده مي‌شود كه خورشيد در بالاي آسمان (مثلا 58 درجه بالاتر از خط افق) قرار دارد. در اين هنگام نور خورشيد از ميان ابرهاي شفاف و بلند ارتفاع سيروس عبور مي‌كند. وقتي اين نور به كريستال‌هاي شش گوش ابر سيروس وارد مي‌شود و از آن عبور مي‌كند درست مثل آن است كه از يك منشور عبور كرده است و طيف نوري زيبايي را ايجاد مي‌نمايد. اين رنگين‌كمان جلوه‌اي شگفت‌انگيز دارد و گاهي تا يك ساعت طول مي‌كشد. تصويري كه مشاهده مي‌كنيد عكسي است كه در شمال ايالت «آيداهو» در آمريكا گرفته شده است.


خورشيد سياه

 منبع : www.Persian-Star.org

در فصل بهار در كشور دانمارك، حدود نيم ساعت قبل از غروب خورشيد، بيش از يك ميليون (سار) اروپايي از گوشه و كنار دور هم جمع مي‌شوند تا يكي از باورنكردني‌ترين و ناب‌ترين مناظر طبيعت را به ما نشان دهند. اين پديده در كشور دانمارك به نام (خورشيد سياه) معروف است و هر كسي مي‌تواند آن را از ماه مارس تا اواسط آوريل برفراز مرداب‌هاي غرب دانمارك ببيند. اين سارها از جنوب به دانمارك مي‌آيند تا يك روز در مرغزارهاي اين مرداب‌ها غذا پيدا كنند و شب در ميان نيزار بخوابند.


رعدوبرق اسرارآميز

منبع : www.Persian-Star.org

رعد و برق اسرارآميز كاتاتومبو كه با گويش محلي آ‌ن را «رلامپاگو دل‌كاتاتومبو» مي‌نامند يك پديده منحصر به فرد در دنياست. در اين منطقه 140 تا 160 شب سال و هر شب به مدت ده ساعت و هر ساعت به تعداد حداقل 280 بار رعد و برق اتفاق مي افتد. اين رعد و برق‌ها بر فراز مرداب روي مي‌دهند و بزرگ‌ترين ژنراتور دنيا با بيشترين فركانس محسوب مي‌شوند ولي موجب يك ميليون و صد و هفتاد و شش هزار قطعي برق تا شعاع 400 كيلومتري منطقه مي‌شوند. اين رعد و برق‌ها از ديرباز يكي از علائم سودمند براي جهت‌يابي كشتي‌ها بوده‌اند. برخورد بادهايي كه از سوي رشته‌كوه «آند» به اين منطقه مي‌رسند سبب پيدايش طوفان‌هاي نسبتا هميشگي مي‌شوند و رعد و برق‌ها حاصل تخليه الكتريكي گازهاي يونيزه شده به‌ ويژه «متان» كه در نتيجه تجزيه مواد آلي موجود در مرداب به‌وجود مي‌آيد هستند. اين گازها كه از هوا سبك‌تر هستند بالا مي‌روند و با ابرها برخورد مي‌كنند و سبب پيدايش رعد و برق و شدت يافتن طوفان مي‌‌شوند. برخي محيط‌شناسان ونزوئلا درصدد هستند اين منطقه را تحت حمايت يونسكو قرار دهند زيرا اين پديده ويژه بزرگ‌ترين منبع از نوع خود براي بازسازي لايه ‌ازن سياره زمين است.


بزرگ‌ترين موج‌هاي دنيا

منبع : www.Persian-Star.org

دو بار در سال بين ماههاي فوريه و مارس آبهاي اقيانوس اطلس با آب رود آمازون در برزيل درهم مي‌آميزد و بزرگ‌ترين موج‌هاي روي زمين را به وجود مي‌آورد. اين پديده كه «پوروروكا» نام دارد به دليل مد اقيانوس مي‌باشد. اين اتفاق باعث مي‌شود كه موج‌هاي بزرگي ايجاد شوند كه ارتفاع آنها گاهي به 12 فوت مي‌رسد و عمر بعضي موج‌ها به ندرت نيم ساعت به طول مي‌انجامد. مردم اين منطقه مي‌گويند هر وقت موج پوروروكا مي‌آيد از نيم ساعت قبل از رسيدن صداي مهيب آن به گوش مي‌رسد. اين موج آنقدر قدرتمند است كه مي‌تواند هر چيزي را كه سر راه آن است ويران كند. موج «پوروروكا» براي موج‌سواران اهميت خاصي داد از سال 1999 تاكنون هر ساله مسابقه قهرماني موج سواري در شهر «سائودومينيگو» انجام مي‌شود. ركورد موج‌سواري بر پوروروكا از آن يك موج‌سوار برزيلي به نام «پيكوروتا سالازار» است كه در سال 2003 در طول 5/12 كيلومتر مدت 37 دقيقه بر روي آب پوروروكا ماند.


بزهاي درختي

منبع : www.Persian-Star.org

فكر مي‌كنم تنها در مراكش مي‌توان بزها را روي درخت پيدا كرد. اين بزها به اين دليل از درخت بالا مي‌روند كه ميوه درخت خاصي به نام «آرگان» را خيلي دوست دارند. آرگان نوعي درخت شبيه به درخت زيتون است كه ميوه‌اي شبيه به زيتون نيز دارد. كشاورزان اين كشور پشت سر بزها به راه مي‌افتند و از درختي به درخت ديگر مي‌روند. اشتباه نكنيد آنها اين كار را به اين دليل انجام نمي‌دهند كه از بالا رفتن بزها حيرت زده مي‌شوند، بلكه ميوه آرگان داراي هسته‌اي است كه بزها نمي‌توانند آن را هضم كنند به همين دليل آن را از دهان بيرون مي‌اندازند و يا از بدن خود دفع مي‌كنند. سپس كشاورزان اين هسته‌ها را جمع مي‌كنند و با آسياب كردن روغن آن را مي‌گيرند. اين روغن در آشپزي و صنايع آرايشي استفاده فراوان دارد.


باران سرخ

منبع : www.Persian-Star.org

در فاصله 25 جولاي تا 23 سپتامبر سال 2001 چندين باران عجيب در ايالت كرالا واقع در جنوب كشور هند باريد. اين باران‌ها از اين جهت عجيب خوانده مي‌شوند كه رنگ‌ آنها سرخ بود و وقتي قطرات آن بر روي لباس‌ها مي‌چكيد مثل آن بود كه خون بر روي آنها باريده است. در اين مدت باران‌هاي سبز، زرد و سياه هم گزارش شده است. اوايل گفته مي‌شد رنگين شدن قطرات باران به خاطر انفجار يك شهاب سنگ در آن منطقه است ولي بعدها و پس از تحقيقات سازمان‌هاي دولتي هند، اعلام شد كه اين رنگ‌ها به دليل هاگ‌هاي هوايي و جلبك‌‌هاي دريايي فراوان موجود در آن منطقه مي‌باشد. درسال 2006 توجه جهان ناگهان به اين موضوع جلب شد و دو دانشمند به نام‌هاي «گادفري لوييس» و «سانتوش كومار» اعلام كردند باران سرخ منشاء زميني دارد و به مقادير بالاي كربن و نيتروژن به اين رنگ درآمده است.


بارش ماهي !

منبع : www.Persian-Star.org
باران ماهي، موضوعي چندان عجيب در بين مردم هندوراس نيست. اين اتفاق هر ساله بين ماههاي مي و جولاي در منطقه «ديپارتا منتو ديورو» رخ مي‌دهد. شاهدان مي‌گويند اين پديده با آمدن ابرهايي در آسمان منطقه آغاز مي‌‌شود و سپس رعد و برق و طوفان شديدي روي مي‌دهد و باران به شدت مي‌بارد. اين طوفان و باران حدود 2 الي 3 ساعت به طول مي‌انجامد و وقتي تمام مي‌شود مي‌توان ماهي‌هاي زنده زيادي را روي زمين پيدا كرد. مردم اين منطقه اين ماهي‌ها را جمع مي‌كنند و با آنها غذا مي‌پزند. از سال‌ 1998 نيز هر ساله در شهر «يورو»، «جشنواره باران ماهي» برگزار مي‌كنند و در آن غذاهايي كه با اين ماهي پخته شده‌ را ميخورند.

نشریه

نظرخواهی

با عرض سلام

با توجه به یکساله شدن نشریه قصد داریم صفحه ای مربوط به سالی که

گذشت را در آخرین شماره سال چاپ کنیم.

خواهشمندیم نظرات خودتونو بگید.

البته مثل نظرسنجی اتوبوسها نظری در وبلاگ نشون داده نمی شه.

در ضمن بیخیال غلط املایی بشید.

ممنون.

 

قدردانی....

از طرف همه ی بچه های خمینی شهری دانشگاه ازحمات فراوان مدیر

قبلی وبلاگ آقای حاجی مرادی تشکر می کنم.انشاء الله که در همه

کارهاشون موفق باشند...

 

تصاویر بزرگترین اجتماع دانشجویان در دیدار با رهبر معظم انقلاب

تسلیت

اگه فهمیده باشید یکی دیگه از دانشجویان دانشگاه به رحمت ایزدی پیوست

ما هم این واقعه اسف بار را به همه دانشگاهیان تسلیت عرض می کنیم

ولی باز هم می توان تقصیر مسئولین سابق دانشگاه را در این واقعه دید.

کسانی که نگذاشتند کمربندی خمینی شهر از جای دیگری بجز مکان

 فعلی عبور کند و باعث این همه حادثه برای مردم شهر ما شود.

حوادثی که عاقبت گریبان دانشجویان صنعتی ما را هم گرفت.

 

اطلاعیه فوری...

اطلاعيه ي فوري

اتوبوس ها خوب يا بد؟يا....

با توجه به راه اندازي خط جديد خميني شهر – دانشگاه  و همزماني نسبي شماره ي چهارم نشريه ي سدژ با اون،تصميم گرفتيم در اين شماره بخشي را به چاپ نظرات يا درد دلهاي خميني شهري هايiut    در باره ي  اتوبوسها  اختصاص بديم؛لذا از دوستان علاقمند دعوت مي شه نظرات خودشون را در لينك نظرات اين مطلب اعلام كنند.

تذكر:

-نظرات به گونه اي قابل چاپ در مجله باشند

-در صورت تمايل نام يا نام مستعار خودتون را ذكر بفرماييد

-آخرين فرصت براي ارائه ي نظرات تا آخر روز پنج شنبه 12/2/87

-سدژ در پذيرش،حذف و ويرايش مطالب آزاد است

سلام و و السلام

به اطلاع دوستان می رساند مدیریت وبلاگ را از این پس خانم حدادیان بر عهده دارند و با اجازه بنده رفع زحمت می کنم...

امیدوارم هر روز شاهد مطالب زیباتر و جذاب تر و علل الخصوص خمینی شهری تری در وبلاگ مجمع دانشجویان خمینی شهری دانشگاه صنعتی اصفهان باشیم.

با تشکر

یا حق

زندگی در سال3000

 

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید؟

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید؟

 

دست نوشته ای خواندنی از شهید احمد رضا احمدی

رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364

ساعتی قبل از شهادت

 

چه کسی می‌داند جنگ چیست؟ چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره، قلب چند نفر را می درد؟  چه کسی می‌داند جنگ یعنی سوختن، یعنی ویران شدن،  یعنی ستم، یعنی آتش،  یعنی خونین شدن خرمشهر،  یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که این جا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می‌کند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سوال ها و جواب‌ها قرار گرفته ایم؟

 

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس‌های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن گل های ناز آن اسوه‌های عفاف که هر کدام در پس رنج‌های بیکران صحرا نشینی و بیابانگردی آرزوی سال‌ها بعد را در دل می‌پرورانند. آن خواهران بی‌دفاع، آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می‌کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.

 

کدام پسر دانشجویی می‌داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و درآنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می‌داند تانک چیست؟ چگونه سر یکصد و بیست دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی‌های تانک له می‌شود؟

 

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید؟

گلوله‌ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می‌شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‌کند معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام زن صیحه می‌کشد؟ کدام پیراهن سیاه می‌شود؟ کدام خواهر، بی‌بردار می‌شود؟ آسمان کدام شهر سرخ می‌شود؟ کدام گریبان پاره می‌شود؟ کدام چهره چنگ می‌خورد؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می‌ریزد؟...

 

توانستید؟

اگر نمی‌توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید: هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران- دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آن‌ها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه می‌توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ چگونه می‌توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟

 

کدام مسئله را حل می‌کنی؟ برای کدام امتحان درس می‌خوانی؟ به چه امید نفس می‌کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می‌کنی؟ از خیال، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می‌گذارد؟ کدام اضطراب جان ترا می‌خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته‌ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در دوره فوق دکترا؟

 

آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است خانواده‌ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟

 

آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟یا در کردستان، حلقوم کسی را پاره کردند تا کدهای بی‌سیم را بیابند؟ به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتظار نور، محله‌ای نابود شود؟ به تو چه مربوط است که کودکانی در خرمشهر از تشنگی بمیرند؟ هیچ می دانستی؟

 

حتما نه! هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می‌خورند، به دنبال آب گشته‌ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطره‌ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟ اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!

اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی‌اکبر نیستی، اگر جعفر و عون و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!  که خدا هدیه حسین(ع) را پذیرفت و خون علی‌اصغر را به زمین پس نداد. من نمی‌دانم فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهدکرد... .

 

برگرفته ازفصل‌نامه  مکاتبه اندیشه شماره 20 (انتشارات نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دردانشگاه‌ها)

من که میدانم او چه کسی است؟

 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه"
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

 

 

 

 

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت : اما من که می دانم او چه کسی است...!