به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

فالگیر خیره به کف دستهای دختر گفت: دانشگاه قبول می شوی. خانم مهندس. بعد هم خانم دکتر. ماشین داری. کارت خوب می شود. عاشق داری. چندتا. محلشان نمی گذاری. رئیس می شوی. .... .، فالگیر باهوش تر از این بود که به یک دختر امروزی بگوید مادر می شوی. چند تا بچه می بینم. یکی از یکی نازتر. این حرف ها را جدیدا از تقدیر دخترها حذف کرده بود. قدیم اینها را می گفت و دخترها لبخند محجوب  می زدند و پول می دادند اما حالا دوره اش تمام شده بود.

چرا دختره باید دلش بخواهد مادر بشود وقتی مادر را گره زدیم با هزار جور درد و رنج و فلاکت؟ نشان افتخار سلطان غم با یک اشک روی گونه و نگاه به در. نگاهی به کلیشه سازی فرهنگی و قومی مان از کاراکتر مادر بیندازید. آخر همه مصایب، واقعا میم مثل مادر.یک تصویری ساختیم که طرف خیال می کند باید با خودش و همه خوشی های عالم و زندگی شخصی، خداحافظی کند و سرتا پا بشود گذشت، سرتا پا بشود نگرانی و تشویش تا مادر خوب تلقی شود. کدام دختر عاقل امروزی حاضر است این جهنمی که ما ساخته ایم را بغل کند که بهشت را بگذارند زیر پایش؟

سریال های تلویزیونی شبانه را که نقش مهمی در الگوسازی مردمی دارند نگاه کنید. یا اصولا بچه ندارند یا اگر دارند حضور بچه ها برای تشدید تنش است. وسط یک صحنه ای که همه چی ریخته به هم یک بچه ای هم شلوغ کاری می کند و معمولا مثل جن زده ها از در و دیوار می رود بالا که قهرمان قصه برسد به مرز کلافگی و بدبختی. کاربرد دیگر بچه ها در سریال های شبانه در سکانس های تراژیک است در اوج غم پدیدار می شوند چند دیالوگ محزون می گویند تا چاشنی تراژدی برای جوشش اشک کافی شود. واقعا آدم چرا باید یکی از این عوامل تراژیک تنش زا را دلش بخواهد در خانه داشته باشد؟ کدام دختر امروزی است که دلش برای یکی از این شیاطین  کوچک غنج برود؟

تصویر یک مادر فعال و پر شور امروزی که در خانه و بیرون زنده است، پرتحرک و شاد با بچه هایش بازی می کند، کتاب می خواند، بیرون می رود و مهمتر از همه از این لحظه هایش لذت می برد چقدر در تلویزیون و سینمای ما کم است. یکی که زندگی شخصی و آینده شغلی و تحصیلی خودش را دارد و مادری هم می کند یا حداقل تصویر یکی که به سختی دارد اینها را باهم جمع می کند در کدام این محصولات فرهنگی هست؟

یک نوع مادری انتحاری درست کرده اند که طرف نتیجه آزمایش را که می گیرد خیال کند نارنجک بسته به شکمش که برود زیر تانکی که همه درس و کار و شخصیت اش را له می کند. گذشت، فداکاری، رنج، فقط این را دارند که درباره مادر بگویند. پس عشق و شیرینی و لذتی که در مقابل این گذشت می گیرد کجا رفته؟

 

اگر همین جور به این تصویر قدیمی پشت تریلی و وانت از مادر ادامه بدهند زنها تصمیم می گیرند غیر از نقش معشوقه، تن به هیچ نقش دیگری ندهند و احتمالا مجبور می شویم مادر بچه ها را به صورت انبوه از چین وارد کنیم.