به نام خدواندِ بخشنده ی مهربان

http://sadatmansoori.persiangig.com/image/bird-maryam%20sadatmansoori.jpg

گفتی ما بچه هایمان را صدا می‌کنیم، شما بچه هایتان را صدا کنید.
ما زن هایمان را صدا می کنیم، شما هم زن هایتان را بیاورید. ما می آییم، شما بیایید.
ما ایستیم این طرف، شما آن طرف.
ما می گوییم خدا، شما می گویید خدا.
ما می گوییم هر کی راسته، بماند.
شما می گویید هر کی ناراسته، عذاب او را بگیرد.

یادت هست این حرف ها را؟ خب اگه یادت هست پس کجایند؟ کجایند بچه‌هایتان؟
کجایند زن‌هایتان؟ شما همین قدر هستید؟ ملتتان پنج نفره ست؟ ما چشم‌هایمان عوضی می بیند یا راست راستی پنج تائید؟

طرف ما را نگاه کن؛ تا چشم می بیند آدم ایستاده! هر چه نصرانی بوده آورده ایم. فقط چند تا صف پیرمرد داریم، دیگر چه رسد به زن و بچه.
حالا اقلا بگو این مردمت بیایند جلوتر؛ بگو بیایند زیر آن درخت روبرویی تا همدیگر را ببینیم.

اسقف ما می‌گوید: تو را به روح عیسی مسیح؛ بگو آن دو تا بچه دست‌هایشان را بیاورند پایین؛ بگو آن خانم از زمین بلند شود؛ بگو آن بلند بالا که شانه به شانه ات ایستاده، نگاهش را از آسمان بگیرد.

اسقف ما می‌گوید: اینهایی که من صورت‌هایشان را می‌بینم اگر نفرین کنند، نسل ما از زمین بر می‌افتد.

می گوید: بگو ما تسلیمیم!


پ.ن: من هم برای مباهله آمده ام! اما نه با انبوه همراهان نه با بزرگان و خاندان، حتی چیزهای خوب هم ندارم که قابل مقایسه باشند...
با دستان خالی... کوله باری از حسرت...مگر فقط مباهله باید آن طوری باشد؟
ولی برای من دعا کنید...من از همان اولش تسلیم بودم...

ع ن:این شب ها
چه نزدیک میخوانی پشت پنجره.