ارباب مهربان...
غلامش را برای کاری صدا زد1. جوابی نشنید. برای بار دوم و سوّم صدایش زد، باز هم جوابی نیامد.
جلوتر رفت و پرسید: پسرم! نشنیدی صدایت میزدم؟!
- چرا شنیدم.
- پس چرا جوابم را ندادی؟!
- چون از شما نمیترسم!
دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شکرت که غلامِ من از من نمیترسد.
خواستم بگویم همهی این بارهایی که من را صدا زدید و نیامدم و گوش نکردم و سربهراه نشدم، دلیلش همین بوده، خیلی مهربانید، از شما نمیترسم!
1- حضرت علیبنحسین؛ امام سجّاد(ع)
کنیزک فقط شاخه گلی داده بود
آزادش کردید و گفتید:
خدا ما را این طور ادب کرده که "اذا حیٌیتم بتحیٌه فحیٌوا باحسن منها"*
.
.
.

شاخه گل "سلام"م ،تقدیم به شما
چشمداشتِ آزادی ندارم
ولی
چشم ِتر را که نمی شود از شما پنهان کرد...
* آیه هشتاد و شش،سوره نساء(و چون به شما درود گفته شد شما به صورتی بهتر از آن درود گویید.)
** حکایت کنیز و شاخه گلش را از کتاب "زندگانی امام حسن مجتبی،تألیف رسولی محلاتی برداشتم.
پ.ن:
از تو چیز زیادی نمی خواهم
فقط بگذار صدایت کنم
این وبلاگ تنها مرجع رسمی اطلاع رسانی مجمع دانشجویان خمینی شهری دانشگاه صنعتی اصفهان است که فعالیت خود را از شهریور سال 86 به منظور دستیابی به اهدافی همچون اطلاع رسانی فعالیت های شورای مرکزی مجمع؛بررسی مشکلات صنفی دانشجویان خمینی شهری؛ آشنایی و نزدیکی بیشتر دانشجویان خمینی شهری با یکدیگر و همچنین مکانی برای انتشار دست نوشته های دانشجویان که در کمتر جایی امکان انتشار آن را دارند، می باشد که در این راستا دانشجویان خمینی شهری هم محلی را در فضای مجازی داشته باشند که احساس کنند متعلق به خود آنهاست.