به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

مردي كه مي رفت
و

زني پشت سرش داد مي زد:

آرامتر برو پسر زهرا!


http://plusboy2005.persiangig.com/image/moharram/last.gif


ظهر بود.

يكي بود و

هيچ كس نبود ...

...

از کنار خيمه های زنان كه برگشت،

آمد بين كشته ها، تن صاحبش را پيدا كرد. بو كرد.

رفت طرف فرات. توی آب فرو رفت و ديگر كسي اسب خونی را نديد...