جدایی نادر از سیمین
صحنهی ابتدایی، دستگاه زیراکسی است که مدام تاریک و روشن میشود تا از کارتهای شناسایی افراد (مرتضی و مژدهی «چهارشنبه سوری» و نادر و سیمین «جدایی نادر از سیمین») کپی بگیرد. این نشان میدهد که قرار است فیلم در مورد ویژگیهای مثبت و منفی انسانها بحث کند. علاوه بر معضلات طلاق، این فیلم سعی دارد نشان دهد که چقدر مرز بین حقیقت و دروغ میتواند باریک شود. همچنین، هر شخص در آن، دارای شخصیتی خاکستری مثل اکثر افراد جامعه امروز است. بازی بسیار طبیعی بازیگران اینطور وانمود میکند که انگار این فیلم، مستندی از مشکلات مردمی است که در کنار ما زندگی میکنند.
امّا یکی از داستانهایی که در بطن این فیلم نهفته است و احتیاج به موشکافی دارد، مقایسهی دو شیوهی زندگی مدرن و سنتی است. نادر و پدرش نماد زندگی سنتی، سیمین و مادرش نماد زندگی مدرن و ترمه و سمیه نیز نماد نسل جوانند. برای اثبات این ادعا به شخصیت پردازی هنرمندانه این داستان توجّه کنید. در دادگاه سیمین میخواهد برای آینده فرزندش (مدرنیته) به خارج از کشور برود، در حالی که نادر بخاطر پدرش (سنت) حاضر به انجام آن نیست. امّا این پیرمرد آلزایمر دارد و همه چیز را فراموش میکند مثل اینکه سنتها در حال فراموشیاند.
سیمین: یه دلیل بیار که چرا باید بمونیم.
نادر: من هزار تا برات میارم که یکیش پدرمه. (سنتها برای هزاران سال بودهاند و برای همین دلیلهای بیشتری برای ابراز وجود دارند در حالی که مدرنیته نوپاست).
سیمین: مگه اون میفهمه تو پسرشی؟!!
نادر: من که میفهمم اون پدرمه.
سیمین دارای شخصیتی سست است که براحتی کوتاه میآید (در ابتدای فیلم، پول باربرها را میدهد و در راه پلّه به باربرها میگوید: «راه را باز کنید من ردشم»، او میخاهد هرچه سریعتر به آینده برود. در انتهای فیلم نیز او میخواهد پول دیه را بدهد تا از این شرایط رد شود). برعکس نادر دارای شخصیتی محکم و مغرور است (حاضر نیست پول بیشتری به راضیه بدهد همان زمانی که سیمین درحال کوتاه آمدن در مقابل باربرهاست. همچنین، او ترمه را مجبور میکند بقیهی پول خود را از پمپ بنزین بگیرد). اینها همه به دلیل نوپا بودن مدرنیته نسبت به سنتهاست.
سیمین پیانو میزند و معلم زبان است تا علاقهی خود را بیش از پیش به تجدد نشان دهد. بهعلاوه مادرش نیز در حال وصل کردن ماهواره در خانهی خود است. در مقابل، نادر در ماشین خود به شجریان که نماد موسیقی سنتی ایران است گوش میدهد (پدرش نیز به تاج که مربوط به گذشتههای دورتر است گوش میدهد) و کارمند بانک است تا به اصول پایبند باشد. او برعکس سیمین که به زبان خارجی علاقهمند است، دختر خود را مجبور میکند در درسهایش از کلمات اصیل فارسی استفاده کند. هرچند که بازهم سیمین کوتاه میآید و تصمیم میگیرد به شجریان گوش دهد ولی نادر با بیتفاوتی و غرور از کنار این ماجرا میگذرد (هدف سیمین این است که نادر خواهش کند که نرود ولی نادر مغرورتر از آن است). حتّی غرور نادر اجازه نمیدهد که در مورد لباسشویی از سیمین راهنمایی بگیرد. در انتها نیز، در آشپزخانه نادر به سیمین میگویید: «توهمیشه یا فرار میکنی یا دستات را میاری بالا و تسلیم میشی».
نادر: ترمه باید همینجا بمونه تا یاد بگیره.
سیمین: چی را یاد بگیره؟ لج و لجبازی و دعوا را؟!!
نادر: نه، یاد بگیره مثل تو ترسو بار نیاد.
اوج برخورد این دو شیوه در لحظهای است که پیرمرد دست سیمین را میگیرد و نمیخواهد از مدرنیته جدا شود ولی این مدرنیته است که میخواهد با استفاده از نسل جوان دست خود را رها ساخته و ساز جدایی سر میدهد.
جدایی سنت و مدرنیته ممکن است مشکلات زیادی پدید آورد همانطور که پیرمرد از رفتن سیمین استرس دارد و دست او را میفشارد. سپس خود را خیس کرده و در آخر میمیرد. همچنین، نسل جوانی که استقلال ندارند نیز در معرض خطر است همانطور که جنین کشته شد. مردن جنین و پیرمرد در این داستان نیز ار نکات جالب فیلم است.
یکی از صحنههای ماندگار این فیلم، صحنهای است که سمیه شیر تنفس پیرمرد را باز و بسته میکند. او به عنوان نسل جوان نمیداند که باید سنتها را از بین ببرد یا نگه دارد. همچنین در اوّلین برخوردش با پیرمرد از مادرش در مورد دستگاه اکسیژن میپرسد. این نشاندهندهی کنجکاوی نسل جوان در مورد سنتهاست. حتّی سمیه گاهی اوقات روی ویلچیر پیرمرد مینشیند و با آن بازی میکند. ترمه نیز در انتها خود تصمیم میگیرد که کدام شیوه را انتخاب کند. جالب است بدانید که ترمه در این فیلم ۱۱ سال دارد ولی سارینا فرهادی که نقش آن را بازی میکند به وضوح هم از نظر عقلی هم از نظر جسمی بیشتر از ۱۱ سال دارد. فرهادی با این کار قصد دارد نشان دهد که نسل جوان بیشتر از آنچه دیگران فکر میکنند، میداند و باید خودش تصمیم بگیرد و انتخاب کند. اینها نوعی ارتباط بین گذشته و آینده نیز میباشند که در «گذشته» نیز مبحث اصلی است.
نادر و حجّت برای اوّلین بار در بانک (جای مبادلهی پول) ملاقات میکنند ولی در انتها مبادلهای بین آنها صورت نمیگیرد. به طرز نگاه کردن حجّت به دستان پر از پول نادر در بانک دقّت کنید. همچنین، این سیمین است که پولها را به باربرها میدهد ولی نادر فکر میکند سمیه آنها را دزدیده است.
سیمین نمیخواهد طلاق بگیرد، فقط میخواهد کمی نادر را بترساند همانطور که به ترمه نیز گفته بود (در ماشین مدام میگوید: «یه کلمه به من نگفت نرو، نکن»، او با استفاده از سی دی شجریان میخواست نادر را مجاب به معذرتخواهی کند ولی شکست خورد)، او در این تصمیم خود نیز سست عمل میکند. او در کلاس زبان تختهای که قبلا نوشته شدا است را پاک میکند گویی که میخواهد صورت مسئله را پاک کند. در مقابل، با اینکه ترمه به پدرش جریان را گفته بود، ولی غرور نادر مانع از معذرت خواهی میشود. در انتها نیز نادر به اختلافات بیش از پیش پی میبرد (ترمه: «مگه تو نگفتی جدی نیست». نادر:«جدی شد») و این نادر است که مصمم میشود تا از همسرش جدا شود. به همین خاطر است که نام فیلم، «جدایی نادر از سیمین» است نه «جدایی سیمین از نادر».
شاهکارترین صحنهی این فیلم در انتها رقم میخورد جایی که حجت با سنگ شیشه ماشین را میشکند. در این فیلم همه جا شیشه است، بین حجت و نادر در بانک یا در بیمارستان، شیشه درب آشپزخانه بین ترمه و والدینش، درب حمام بین پیرمرد و سمیه، درب آشپزخانه بین حجت ودیگران و... امّا در انتها این شیشه شکسته میشود که نشان از پایان غمانگیز فیلم است چرا که نادر از سیمین جدا میشود. پیرمرد میمیرد (خانوادهی نادر در دادگاه لباس مشکی پوشیدهاند) و صداهای در دادگاه اینطور وانمود میکند که حجت با طلبکارانش به مشکل خورده است. توجّه کنید که شیشه درب دادگاه نیز شکسته شده است.
نادر در ابتدا با سیمین موافق است که به خارج بروند و سیمین ویزا می گیرد. امّا در ادامه از تصمیمش به هزار دلیل منصرف میشود که مهمترین آنها پدرش است. ولی هنوز ۹۹۹ دلیل دیگر دارد و برای همین از سیمین جدا میشود.
اصغر فرهادی بسیار به جزئیات اهمیت میدهد
و یک استاد به تمام معنا در این زمینه است. از لحاظ ساختار نیز این فیلم عالی عمل
میکند. عدم استفاده از نماهای کوتاه و بلند در فیلمبرداری نشاندهندهی
۵۰-۵۰ بودن همه چیز است. موسیقی فیلم نیز بسیار در داستان سرایی کمک میکند. این
داستان در «گذشته» ادامه دارد.
نکات بسیار زیاد دیگری نیز در این
فیلم موجود است که شما هم میتوانید با دیدن آنها را درک کنید. امّا نکتهی مهم
این است که آیا میتوان این شاهکار را با فیلمهای غیر هنریای مثل «اخراجیها»
مقایسه کرد. آیا میتوان آن را با فیلمهای «تهمینه میلانی» مقایسه کرد که زایدهی
عقدههای درونی و فمنیستی کارگردان است. آیا میتوان اصغر فرهادی را با «سلحشور»
که با ساخت یک فیلم از لحاظ هنری معمولی مقایسه کرد که هم اکنون غرور ایشان در
ساخت «یوسف» باعث رنجش همهی اهالی سینما شده است. واقعیت این است که اگر تفاوتهای
فرهنگی نبود این فیلم حداقل باید ۷-۸ اسکار میبرد. بهترین بازیگر نقش اوّل و مکمل
زن (لیلا حاتمی و ساره بیات بسیار زیبا نقش آفرینی میکنند)، بهترین نقش مکمل مرد
(شهاب حسینی)، بهترین نمایشنامه، بهترین فیلم، بهترین موسیقی و... حداقل «جدایی
نادر از سیمین» بسیار بهتر از فیلم
«the artist» بود که برندهی ۵ اسکار شد.
امیدوارم بازهم بتوانیم همانند شجریانها و فرهادیها افرادی خلّاق بسازیم که در جهان به عنوان یک برند شناخته شده باشند.
با تشکر از حوصلهی شما برای خواندن این متن طولانی
علیرضا صادق پور
تابستان92
1.مهدی رستمی
پ.ن: در آخر بازم ازمون خواستند توی نظرات در مورد متن شون یک نمره از یک تا 5 بهشون بدید.
با تشکر مدیریت پارک