تقابل
به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


آنجای «دوستداشتن»، آنجای «خیلی دوستداشتن» را دوست دارم که به معامله میاندازدت. که وادارت میکند داشتههایت را یکییکی بدهی بلکه قدمی نزدیکتر شوی. آنجا که داشتههای کوچک را دادهای و نوبت به داشتههای بزرگ رسیده، آنجا که عقل جلو میآید و عرض اندام میکند. آنجا که عقلِ حسابگرِ مدعی فکر میکند عددی هست برای خودش و هنوز ندانسته که نیست. آنجای دوستداشتن که دل، همهی داشتهها را سرِ دست میگیرد،به عقل تنهای میزند و میراندش. آنجا که با همین تنه، عقل را مست میکند، مست میکند، از هوش و حسابگری میاندازد. و عقل تا هشیار شود، دل همهی داشتهها را فروخته و هزار فرسخ رفته...
پ.ن: حیف، توی موضوعات وبلاگ «وهمیات» نداریم!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 10:57 توسط حسین پرنیان
|