از خستگی ها...
به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان
"!"
پناه بردهام به غارِ تنهاییهایِ خودم
چشمهام به نور عادت ندارند
یک عمر، «ظلمت» خواندهام.
دیگر نگو بخوان!
خواندن نمیدانم.
من را مبعوث نکن.
دیگر توانِ رسالت ندارم...
!:می خواستم اولش عکس غار حرا را بذارم
ولی دیدم توی این غار کسی ظلمت نخوانده است...
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:3 توسط حسین پرنیان
|