توهّم
به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان
آب پنداشته بودمت
سراب بودی
یا من هاجرِ هرولههایِ اضطرار نبودم؟!
که سعیام بیثمر ماند
و اسماعیلم تشنه جان داد.
....
شب،
خوابِ رودهایی را میبینم که فرسنگها میروند و به دریا میرسند.
روز،
به شعاعِ یکوجب، دورِ خودم میچرخم؛
ماهیِ قرمزِ تُنگِ بلورم.
نویسنده: مریم روستا
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 13:47 توسط حسین پرنیان
|