به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


http://www.al-hodaonline.com/np/8_7_2006/images/55.jpg

حرف هایشان در مسجد تکان دهنده است. ناگهان از پشت آن پرده فریاد می زنند “به جاهلیت بازگشته اید؟” صدایشان شبیه پدر است و مردم توی مسجد، یک آن تنشان می لرزد. تلنگر سختی است؛ تلنگر آن خطبه شماتت بار که به هیچ واهمه ای تمام انحرافات بعد از پدرشان را زیر سوال می برد. مردم ولی پوست کلفت شده اند؛ نمی خواهند فکر کنند، نمی خواهند به خاطراتشان رجوع کنند، می ترسند یا دوست ندارند چیزی از دست بدهند؛ به خاطر همه اینها فقط گوش می کنند و هیچ کاری نمی کنند.

ایشان حتی غمگین تر از قبل می شوند. چطور به این راحتی همه چیز را می شود فراموش کرد؟ زنی که همه عمر در نماز شب هایش برای این همسایه ها دعا کرده است، حالا بین همین همسایه ها غریب و مهجور است. حرفشان را نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند؛ انگار که به زبان دیگری گفته اند.

دلش نمی خواهد اینها خاکش کنند، دنبال جنازه اش بیایند و یا برایش متظاهرانه بگریند. وصیت می کند  به پسر عمویش که دور از چشم همسایه هایی که همه عمر در نماز شب ها برایشان دعا کرده است، خاکش کند.