پراکنده ها
داشتم بین خاطراتم قدم میزدم که چشمم خورد به این مطالب.بدون شرح!!!!
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی
نگاه گاه گاهت بازی خورشید با ابرست
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی
به ما تا می رسی کج می کنی راهت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی
مرا از سرخی سیب غزل هایت گریزی نیست
تو هم مانند حوا زود اقوا می شوی گاهی
*****
چون مرغ دلم به دام هستی در شد
چندان که تپید بند محکم تر شد
*****
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بندپایی که به دست تو بود تاج سر است
*****
اکنون که مرا کار شد از دست چه تدبیر
تقدیر چنین بود و قضا نیست به دستم
*****
سفینه می رود این سعی ناخدا عبث است
چو عمر می گذرد ما چرا شتاب کنیم
*****
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
*****
یا دل به ما دهی چو دل ما بدست توست
یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری
*****
تو جان منی
کسی ز جان سیر نشد....
بی ربط نوشت: آب طلب نکرده همیشه مراد نیست؛ گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند!!!