- سرّ اين که  قلب به شکل دانه ي صنوبر يعني کاج مي باشد اين است که قلب وارونه قرار گرفته و خداوند سر آن را باريک نموده تا در ريه وشش داخل گشته و به خنکي ريه، آن نيز خنک شده و بدين ترتيب مغز از سوخته شدن در اثر حرارت و گرمي قلب مصون ماند.

 

- اين که سر ازيک استخوان درست نشده بلکه از چند تکه استخوان که به هم پيوند داده شده اند تشکيل يافته جهتش آن است که چون سرمجوف و توخالي است لذا اگرازاستخوان يک تکه درست مي شد شکستن و شکافته شدنش به مراتب سهل تر و زودتر صورت مي گرفت تا اينکه از چند تکه تشکيل شده باشد.

 

- مو بالاي سر قرار داده شده به اين دليل که مو توخالي و مجوف است و از سرآن بخار داخل مغز خارج مي شود و نيز حرارت و سرمايي که به مغز وارد مي شوند به وسيله ي همين موها بيرون مي روند.

 

- جهت خالي بودن پيشاني ازمو آن است که نور از طريق آن به چشم ها مي رسد و لازمه ي آن اين است که مصب نور مو نداشته باشد.

 

- ابروها را به خاطر آن بالاي چشم آفريد تا از ورود نور زائد به بر مقدار حاجت  بر چشم جلوگيري نمايد وشاهد اين گفتار آن است که وقتي نور زائدي به چشم ها متوجه شده و موجب ايذا و آزار گردد انسان دست خود را به حالت سايبان قرارداده تا فقط از مقدار مورد حاجت و کفايت آن بهره ببرد.

 

- بيني را به اين دليل بين دو چشم قرار داد تا نور به واسطه ي آن به دو قسمت مساوي تقسيم شده و هرکدام به نحو تساوي به چشم ها وارد شوند.

 

- دو کف دست را از مو خالي قرار داد زيرا لمس کردن اشيا با آن ها صورت مي گيرد لذا اگر در آن ها مو روئيده باشد انسان نمي تواند نرمي و زبري اشيا را با لمس کردن درک کند.

 

- مو و ناخن را از داشتن روح وحيات خالي قرار داد زيرا درازي وبلندي آن ها در انسان چرکي و آلودگي محسوب مي شود و موجب قبح منظر مي شود. چنانکه کوتاهي آن ها حسن و جمال به حساب مي آيد از اين رو انسان ملزم است آن ها را کوتاه کرده و از بلند شدنشان جلوگيري کند.

حال اگر در آن ها روح وحيات باشد کوتاه کردنشان موجب درد و الم  خواهد بود از اين رو خداوند متعال آن ها را فاقد روح وحيات قرار داده است.

 

 

علل الشرايع /  شيخ صدوق