قطعه ای از باغستان صنعتی
سوالات سخت بی دریغ صنعتی به همه رسیده و بر خوان نمرات زیر ده اش جملگی نشسته. آبروی دانشجویان بدین نسق بریزد و مشروطی ها را یکی پس از دیگری به همگان بدهد.
استادان را گفته که سوالات سخت درآورند و مراقبین را فرموده تا اجازه ی تقلب ندهند. دانشجویان را به خلعت زمستانی نمره ی زیر 10 عطا فرموده و آنان که معدل بالای 19 دارند را انگشت نمای همه کرده. دانشجویان قوی هیکل را به همت امتحانات نی خشک گردانیده و نمره ی چشمشان را صعودی رشد داده.
استاد و مراقب و آموزش در کارند
تا تو صفری به دست آری و نا امید شوی
همه از بهر تو در صنعتی شده اند سرگشته
شرط انصاف نباشد که راحت پاس شوی
در خبر است که هر گاه یکی از دانشجویان گنه کار ِ رو سیاه ِ مشروط شده دست کمک به امید اجابت به سوی اتاق یکی از استادان دراز نمود استاد در را به رویش باز نکند. بار دیگرش در زند در باز شود تا دانشجو درخواست خود به زبان آورد استاد نظر فرماید و گوید دعوتت را امشب هنگام ثبت نمرات استجابت کنم. اما تا شب فراموش می کند.
یکی از درس خوانان روزگار سر در جیب مراقبت فرو برده و در بحر امتحانات مستغرق شده حالی که از امتحانات باز آمد یکی از دوستان گفت: از این خرخونی که کردی چه برای خود آفریدی؟! گفت به خاطر داشتم چون از امتحانات فارغ شدم با نمرات خوبم معدلی آماده سازم برای apply چون نمرات را دیدم چنان نمرات زیر 15 متعجبم کرد که معدلم از دست برفت.
ای دانشجو درس خواندن ز این بیچاره نیاموز
کان را که به دنبال نمره رفت نمره نیاورد
این مدعیان در طلب نمره چنان اند؟؟
ای بیخبران نمره به دست راحت ناید
ای نمره ی که به دست نمی آیی به راحتی
حتی سخت تر از آنچه شنیده ایم
دوران تحصیل تمام شد و به آخر رسید ترم
ما همچنان در انتظار یک بیست مانده ایم
یک شب تأمل نمرات گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده افسوس می خوردم و سنگ سراچه ی دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود دیدم :
هر دم از عمر می رود ترمی چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که 5 ترمت رفت و در خوابی مگر آن سه ترم دیگر دریابی
خجل آن کس که رفت و معدل نساخت کوس "ترم تمام شد" زدند و نمره نساخت
تنبلی اول ترم و ننوشتن تمرین باز نمایاند دانشجوی قوی ز ضعیف
هرکه آمد به صنعتی واماند رفت و از خود خاطراتی بنهاد
با کم و زیاد چون همی باید رفت خُنُک آنکه با نمرات بالا رفت
نمرات خوبی به کارنامه ی خود بفرست کس ندهد نمره ی خوب، خود بفرست
هرکه با عرق جبین نمره بدست آرد خُنکا که حق نمره ی بیست دارد
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
آخر نوشت: خب آدم خودشا نمی تونه بکشه که... أه أه أه...
من دچار افسردگی حاد شدم...
اعصاب خوردی نوشت: آقا قالب وبلاگ واسه شما هم خرابه؟
صبور باش بلند بالا
دنیا غم آخر است
بگذار این یکی چند با عشق بگذرد