مدرک خویش بر پیر مغان بردم دوش / گفت بگذار در کوزه و لاجرعه بنوش!

گفتم ای پیرِ منِ در به درِ خانه خراب /بهر این مدرکِ بی مصرفِ فرارِ چموش

از همان اول شب تا خود صبح صادق /بوده ام خیره به این درس چه شبها مدهوش

اندر این اوج جوانی که شر و شوری هست/ با عروض و عربی من شده ام هم آغوش

بارها رفت ز دستم شب مهمانی و سور/شادباش و طرب و بانگ نی و نوشانوش

از ره کسب تمرکز و سکوت لازم/من به هر دخمه و سوراخ چپیدم چون موش

شب کنکور مرا بود شب اول قبر / تا سحر بود مرا دلغشه ، .... و خروش

با چنین حال تو ای شیخ اجل پیرمغان/باز گویی که در کوزه گذار و تو بنوش؟!

پیر گفتا که تو ای شوخ جوانک ای خام/بی بصیرت راه گم کرده نادان خاموش

من خودازمدرک و عنوان نشدم پیرمغان/این عروسی است سیه پیکره وسیمین پوش

ترک این مدرک دون کن که شوی پیرمغان /ما از این راه رسیدیم برو خود را کوش!

وحید عمرانی