أکمـِـل حَجـَّـنا..
چه شده؟!!!... با این حال شیدا کجا می روی؟
این چه نوایی ست نشسته بر لبت، همجوار اشک چشم هایت؟!
ألحَمدُلله الذّی لَیسَ لِقضائهِ دافِع.. ( سپاس ویژه ی خداوندگاری ست که چیزی یارای مقاومت در برابر خواستش را ندارد.)
عاشقانه که را می خوانی؟ به کجا می شتابی؟
أللّهُمَ إنـّـی أرغـَـبُ إلیک.. ( پروردگارا من مشتاقم به تو )
معرفت روحانی ات ریشه در معرفت تن خویشتن دارد انگار.
أسکـَـنتـَـَنی فی ظلمات ثَلاثین بین لـَـحم و دَم و جـِـلد.. ( جایم دادی در سه تاریکی، میان گوشت و خون و پوست )
رب ات را چه زیبا می خوانی و خود را چه ناچیز می دانی در برابرش!
ربِّ بـِـِما أنعمتَ عََلـَـیَّ فـَـهـَـدَیتـَـَنی.. و نَجـِّـنی مِن أهوالِ الدنیا.. ( پروردگارا با وجود دادن نعمت هدایت به من .. نجاتم ده از هول و هراس دنیا )
به همان خدایی که این چنین میخوانی اش، قادر به درک گفتارت نیستم. اما دلم می خواهد با تو زمزمه کنم آنچه می گویی را. آنچنان صمیمانه درد دل می کنی، گویا خدا در برابرت نشسته!
دیار و وطنت کجاست مگر؟ که از دوری اش نالانی؟
أشـکو إلیکَ غـُـربَتی و بُعدَ داری و هَوانی.. ( به تو شکایت برم از غربت و دوری دیار و ذلتم )
باز از سر می گیری، شمارش صفات زیبایش را.
یَعلـَـمُ خائـِـنـَـة ُ الأعیـُـُن و ما تـُـخفی الصـُـدور.. ( داناست بر خیانت چشم ها و آنچه پنهان می کند سینه ها )
یک یک گفتی نعمات و رحماتش.
وای بر من که اگر تو اینچنین گویی، من چه گویم؟
یا مَن قـَـلّ َ لـَـهُ شـُـکری.. ( ای آنکه شکر تو را اندک بجای آورده ام )
اکنون خاضعانه خود را معرفی می کنی یا می خواهی بیاموزم چگونه خواستن را؟
أنا الذّی أخطـَأت.. ( این همان منِ خطاکارم )
از پس این همه حمد و سپاس و تواضع، حال چه خواهی از او که رخ ات غرق در اشک شده؟
أکمـِـل حَجـَّـنا.. ( تکمیل کن حج ما را )
آن زمان ندانستم چه می خواهی!
حال میدانم که عاشورا اجابت خواسته ات بود..
بلی.. حج تو تنها عید قربان کم داشت.
عذر نوشت 1: گفته بودم یه مطلب دیگه واسه عرفه آماده می کنم، که نشد. می بخشید.
عذر نوشت 2: از آقای گلکار و خانم فاتحی هم عذر میخوام که مجبور شدم با فاصله ی کم از مطالبشون این مطلب رو زدم.