گفتم که برو، برو از این خانه ی دل

گفتی که روم ، روم به ویرانه ی دل

 

گفتم که خراب و مست و خوارم کردی

گفتی که تو هم اسیر و زارم کردی

 

گفتم که مرا رها کن از آتٍش عشق

گفتی که رهایی ، برو ای عامل عشق

 

گفتم که تو خاطر ِ دلم آزردی

گفتی که خموش، خود ، تو رو آوردی

 

گفتم به چه کارت آید این قلب خراب؟

گفتی که غنیمت است این خرده عذاب

 

گفتم اگر از قلب تو حالم برود؟

گفتی که در آن زمان ز عالم برود

 

گفتم سخنی بگو مرا راحت کن

گفتی که بیا خانه من ، خلوت کن

علی پیمانی