نویسنده: راضیه زهتاب


پاییز هم آمد تا رنگ دیگری را ببینیم از فصل زندگی.

تا زیر پایت خش خش برگ هایی را که روزی

سرسبزترین و شاداب ترین و استوار ترین بودند احساس کنی تا دلت پرواز کند به گذشته های دور و خاطرات شیرین کودکی ات.

و پاییز فصل های زندگیت هم خیلی زود خواهد رسید و قلبت را خواهد برد با خودش آن زمان دیگر حرکت که هیچ حتی فکر هم برایت سخت خواهد شد.

پاییزرا دریاب ودر کوچه باغ نارنجی ات گام بردارمحکم و استوار.

وچشمانت را ببند بر روی همه ی نخواستن ها و بهانه ای برای نتوانستن ها.

چهره ات را رنگ بزن از این همه زیبایی و لبخند بزن و دستی تکان بده برای همه ی پاییزهای که فقط چون پاییز بودند دلت گرفت و دلت بی هیچ بهانه ای دلتنگ شد.

این بار پاییزرا بهانه ای کن برای شاد بودن در تک تک لحظه های ناب امروزت نه دیروز و نه فردا فقط امروز بی هیچ بهانه ای برای دلتنگی.

و با افتادن هر برگی ورق بزن فصل نویی از زندگیت را تا آخرین پاییززندگیت تابلویی باشد از هزاران پاییز نه چندان شبیه پاییز.