خ ی ا ل...
خیال
زاده ی ذهن من و تو. بی قرار و پرشور و البته بی پروا.گاهی آن چنان تسخیرت می کند که وادار می شوی، گوش به فرمانش، هر چه می خواهد مهیا سازی و گاهی آن قدر سرمستت می کند که آرزو می کنی ای کاش هیچ گاه واقعیتی در بین نبود. گاهی هم، با خلاقیت ذهنت در هم می آمیزد و به تو "ایده"می بخشد، که هر چه روح و ذهن آراسته تر، ایده ناب تر...
و چه خوب، که قراردادهای میان من و تو هرگز نمی توانند سد راهش باشند. ...
حالا حتی اگر روزی دنیا هم بر سرم آوار شود، یقین دارم که"خیال "من به جای جایش سرک کشیده.

+ نوشته شده در سه شنبه دوم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 19:20 توسط مهرانگیز شریفیان
|