مواظب باش

سر ایستگاه منتظر اتوبوس بودم. پیرمرد بدون مقدمه اومد جلو و سر صحبت رو باز کرد. حرص می خورد که چقدر این اتوبوسا دیر میکنن. می گفت: تنها چیزی که بهش اهمیت نمیدن وقت مَردمه...
با خودم گفتم: راس میگه بنده خدا. تو این سن و سال وقت ارزش بیشتری پیدا میکنه.
دید دارم به حرفاش گوش میدم رفت رو نوار انتقاد از در و دیوار و دولت! آخرشم گفت: مواظب باش جوون حرف سیاسی رو هر جایی نزنی. یکی رو میشناسم تحصیل کرده بود، حرف بیجا زد. گرفتنش. ولش که کردن انگاری یه تختش کم شده بود... مواظب باش.
با اون سن و سالش چشم و چار عقاب داشت!!! اتوبوس رو از چند ایستگاه جلوتر تشخیص داد و گفت:بالاخره اومد.
بعدِ جریان همایش به یادش افتادم. ایکاش دوباره میدیدمش و بهش میگفتم: کجای کاری پدرجان؟! ما رو به خاطر حرف نزده تهدید به زندان کردند.

****
کمک مردمی

چندتا بچه 10 – 11 ساله سوار اتوبوس شدن. حرفاشون نظرم رو جلب کرد.
- پَ مِگه تیلیویزیون نگُف مدیرا مدرسه نباید پول بیگیرن!
- نه بابا. دروغه. به بابام گفتن این شماره حساب مدرسه اس. برو پول بیمه و کمک مردمی و .. رو بریز به حساب و بیا تا بچه ات رو ثبت نام کنیم.
- تازه میگن مقدار پول کمک مردمی دلخواهه ... منتها اگه کمتر از 10 هزار تومن بریزی، ثبت نام نمی کنیم!

****
چِل ستون

راننده ی خوش مشربیه، با ته لهجه ی اصفهانی. چندوقتی بود تو خط منظریه ندیده بودمش.

رسیدیم به بیمارستانِ! منظریه. اونقدر حرف و حدیث و طنز و کنایه و جدی و ... درباره بیمارستان شنیدم که دیگه حرفش که پیش میاد حالم بد میشه.

اما اونروز راننده چپ چپ به بیمارستان نیگا کرد و حرف جالبی زد:
ـ اِگه اصفَهون چِل ستون دارِد این بیمارستان هزار ستونه اِس...