تو که فارغ شده بودی ز همه کان ومکان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای که در قول وعمل شهره ی بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه که بر مسجدیان نقطه ی پرگار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی زهمه خلق و به حق یار شدی