مردان بزرگ
کوروش کبیر، داریوش بزرگ، سلمان فارسی، حکیم فردوسی، سعدی شیرین سخن، حافظ لسان الغیب و خیلی دیگر، همه فرزندان بزرگ تاریخ ایرانند.
اما همیشه افسوس و حسرت این را میخوریم که چرا قدر این بزرگان را نه در زمان خودشان دانستند و نه در زمان حال میدانند. هروقت سخن از امیرکبیر و قائم مقام میشود برخی طعنه می گویند:
«از حال بگویید. حالا چه کسانی را داریم؟»
و اگر برایشان سخن از دلاوری ها و رشادت ها و غیورمردی های جوانان دو سه دهه ی قبل بگوییم، ابرو در هم کشیده و ناراحت می شوند که این چه قیاسی ست؟!
جوانانی که ثابت کردند رستم و سهراب فردوسی افسانه نبوده و نیستند. مردان و زنانی که با خون خود رودخانه ها جاری ساختند برای شستشوی شهر و دیاری از آلودگی و ننگ حضور بیگانگان. شهری خرم، خونین شد و باز خرم شد به دست خدا و همت سربازان روح خدا.
***
"جنگ جنگ جنگ، چقدر جنگ، جنگ تموم شده. بذارید مردم یه کم زندگی! کنن."
این حرف بعضی شده، مستقیم یا غیر مستقیم. شاید امیر کبیر هم چنین حرفی شنیده باشد:
" عدالت، برابری، رفع امتیازات دربار. بابا ولمون کن تا یه کم زندگی کنیم."
به نظر شما فرقی میان امثال امیر کبیر ( که در جبهه ی سیاست و اداره ی کشور تنها سعی در عزت ایران داشتند ) با جوانانی که سینه سپر گلوله کردند تا رخ ناموس وطن را هیچ دشمن نامحرم نبیند، تفاوتی وجود دارد؟
پس ایکاش ما هم کاری نکنیم که آیندگان بگویند:
«چرا گذشتگان ما قدر مردان بزرگ شان را درست نمی دانستند؟»