درود و صلوات خاص خداوند برختم المرسلین و اهل بیت پاکش


ربیعِ قمری در زمستانِ شمسی رقم خورد؛ در بین سوز و سرمای برفی که به همه جا بارید از مهران تا سیستان!

نبی گفته بود که وقتی صفر از سیزده گذشت، بشارت آمدن ربیع را به من بدهید.

بعد از دو ماه سیاه ِسرخ، ماه نورِ سبز نبوی آمد.

از غم و ماتم حسین در کرب و بلا این بزم شروع شد و به جگرِ پاره ی مجتبی و فقدان ختم المرسلین و غربت سلطان طوس رسید. ولی اصل از جای دیگر شروع می شد، از در سوخته و شکستن بیعت غدیر خم. اولین دهه ی ربیع را از غم ام ابیها گفتیم و در آخر به عزای امام بیست هشت ساله، ابامحمد، نشستیم.

از امروز شیعه حال و هوایش دگرگونه است؛ حالش، هوای ِدل ِ یوسف ِزهرا را دارد. از امشب جشن می گیریم که سرور و تاج سرمان شده مهدی آلِ محمد(عج)،شادی می کنیم از اینکه مولای ما جدش نبی ست و پدرش علی ست و مادرش خیر النسا، دست می زنیم و کِل می کشیم که ای اهل عالم ما آقایی داریم که هر سال جشن میگیریم که یک سال دیگر به امامتش اضافه شد و هنوز غایب از نظر ماست.

در واقع راستش را بخواهید، ما هنوز پیش نیاز حضور در این کلاس را پاس نکرده ایم، هنوز این واحدِ نیاز را نتوانسته ایم بگیریم که برای حضور در این کلاس آخر، نیاز ِ پیشین است. البته بین خودمان بماند؛ یکبار سعی کردیم حضور یابیم ولی حال تلاش نداشتیم برای همین مجبور به حذف شدیم یا با شرمندگی این درس را افتادیم.

نه اینکه پیش نیاز ِظهور سخت باشد؛نه! ما حالِ آن هوای خاص نداریم، حال و هوای مان در هوس است، حال عــشــق نداریم!

مثل همه ی کارهایمان که از راه دور است؛ حالو احوال میس کالی، دید و بازدید چتی و...، با ولی نعمتمان هم از راه دور و با تکنولوژی روز راحتتریم. می دانیم بیاید، دورمان را خط می کشد اگر دور خیلی چیزها را خط نکشیم. شما که غریبه نیستید، ما هم جوان زود بهمان بر می خورد! ولی برای سالم و صالح بودن، پیشگیری نیاز است.

همه که سر تا پا یک کرباس نیستیم، یه عده هستند شبیه بدر، ماه تمام. رتبه شان کمتر از سیصد و سیزده است، قصه ی ما و آنها قصه ی قابیل و هابیل است!

آقا جان، شما از همه ی پدر و مادرها و دکترها دلسوزترید، ولی ما ناخلف یم؛ اگر گوشمان را می گیری با محبت اولیایی خودت بگیر... اصلا مگه شما محبینتان را تنبیه می کنید؟!