سلام صنعتی عزیز،


بیا365+18 روز واندی برگردیم عقب!


نتایج نهایی کنکورآمد،


من قبول شده بودم:مهندسی مواد/متالوژی صنعتی/دانشگاه صنعتی اصفهان


البته نتیجه ی غافلگیرکننده ای نبود،


من مطمئن بودم که قراراست پنجره ی تجلیم ازتوروبه آسمان گشوده شود!


ذوق وشوقت راداشتم چون دیگران دوست داشتندکه داشته باشم


ولی تو خوب میدانی که ازهمان ابتدا واژه ی صنعتی مرامیترساند....


همان روزهای اول باهم بودنمان شناختمت،خیلی زودخاصیتت رادرک کردم


وخودم راسرزنش کردم که چراآدم هایِ صنعتی رامقصرمیدانم!


مقصراصلی خودِصنعتی است که خاصیتی دارد


که تو وتمام باورهایت رامیگیرد وبعداز4سال(یابیشتر)آدمی راتحویل میدهد


که تنهاهنرش مهندسی ماشین های بی جان است(البته درحالت ایده آلش!)


مقصرتویی صنعتی!توکه جاذبه ای داری که آدم ها را وادار میکنی


که همه چیزشان رابدهند تافقط کنار توبمانند وبعدبشوند آدمِ تو،آدمِ صنعتی...


راستش رابخواهی


من ازدیدن این همه آدم عینک مشکی به چشم که چشمانشان رامیدزدند


این همه آدم که مطمئن قدم برمیدارند(البته بهتراست بگوییم این همه آدم "خ.ک.پ")


این همه آدم که صفری بازی در نمی آورند


این همه آدم که تلاش میکنند پرستیژمهندسی داشته باشند


این همه آدم بانگاه های سرد وتهی


این همه آدم "نمره جو"


این همه آدم غریبه


این همه آدمِ صنعتی خسته میشوم...دلگیرمیشوم...


صفری هایت که آمده بودند،همه ی ماخوشحال بودیم وازدیدنشان ذوق میکردیم!


حال آدم های محبوس دریک شهر راداشتیم


که آمدن یک غریبه رانشانه ی خوبی میدانند!


ازبس اینجا همه مثل هم شده اند،مثل صنعتی شده اند،


غیرصنعتی را خوب تشخیص میدهند!شایدبه این خاطراست


که هنوزگاهی ازمن میپرسند:ببخشید شماصفری هستید؟!



صنعتی عزیز، باتمام افتخاری که برای تو وبرای تمام آدم های مفیدت قائلم


ولی من آدم تو نیستم وآدم توهم نمیشوم...

 

 


+شایدبهتربودبه جای این همه حرف مینوشتم:


سلام صنعتی عزیز،حال همه  ی ماخوب است


ملالی نیست جزگم شدن گاه به گاه خیالی دور


که مردمان به آن شادمانی بی سبب میگویند


بااین همه عمری اگرباقی بود


طوری ازکنار زندگی میگذرم


که نه زانوی اهویی بی جفت بلرزد


ونه این دلِ ناماندگارِ بی درمان...

 



++تاکنون منظره ای به زیبایی منظره ی تغییر فصل ها درصنعتی ندیده ام...


صنعتی مچکریم...:)