به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان

این روزها روایت مردی ست که پادشاه بود. روایتش حسرت دارد، در قرن ما از عدالت بسیار شنیده ایم ولی ندیده ایم!! حسرت دارد نه؟ نسل گریزپا؛ بارها گفته ام ما فقط شنیده ایم و ندیدنش قسمت ما شد...

شمشیرش را روی دست گرفته بود و صدا می‌زد: «کسی هست این را از من بخرد؟ به خدا قسم با همین شمشیر، بارها غم و غصه را از چهره‌ی رسول خدا زدوده‌ام. به خدا اگر بهایِ خریدن جامه‌ای داشتم، هرگز نمی‌فروختمش».

امیرالمؤمنین بود؛ علیّ ابن ابیطالب؛ خلیفه‌ی مسلمین. همه‌ی ثروت دنیای اسلام از شام و حجاز و عراق تا مصر و یمن تا ایران، در دستانِ او بود. حالا محتاجِ خریدنِ جامه‌ای، شمشیرش را برای فروش به بازار کوفه آورده بود؛ همان شمشیرِ رویایی را...

باورتان می‌شود؟!...

راستیخوش به حالِ مؤمن‌ها که امیرشان شمایی.


قد افلح المؤمنونَ بوِلایتِکَ یا اَمیرَالمؤمِنین