به نام خداوندِ بخشنده ی مهربان


http://www.ee.psu.edu/pub/ee578/access/img/22542.jpg

میان صفحات تاریخ می گشتم، میان مناسبت های تقویم...هر کدام را نگاه می کردم و می خواندم. چندبار! لحظه ای مکث می کردم به دنبال همان حس زیبا می گشتم می خواستم ببینم با این همه ذلالت و پایین بودن می شود کمی از آن را درک کرد...

سخت است، خیلی سخت است که دور باشی، قرن ها فاصله داشته باشی و بدون هیچ واسطه ای بخواهی...

همای اوج سعادت! در قرن ما یافت نمی شود این سادگی ها، اما حسرتش فراوان...

رو به روی هم نشسته بودند: عَلی سررٍ مُتقابِلین.
مهمان‌ها رفته بودند، هیاهو و هلهله‌های شب عروسی تمام شده بود و سکوت در فضا جاری بود.
صدای مرد بود که سکوت را شکست: «به چه می‌اندیشی فاطمه‌جان؟»
فاطمه (س) که چشم‌هاش می‌درخشید گفت:
«به این‌که همان‌طور که امشب از خانه پدرم به خانه شما آمدم، یک روز باید از خانه دنیا به خانه آخرت بروم.»

...


گفتند: عشق زمینی حجاب است.
گفتند: هیچ موجودی را، هیچ مرد و زنی را نباید دوست داشت جز خداوند بزرگ.
اما در خانه‌ی کوچکی چسبیده به مسجد پیامبر، مرد و زنی همدیگر را بسیار دوست داشتند و خدایشان را نیز.
و خداوند پیشانی آن‌ها را بوسیده بود.

...

راستی!بعضی دوست‌داشتن‌ها را هر چند وقت یک‌بار باید فریاد کرد؛ بلندِ بلند...