درود نه بر پای خوابیده ، درود بر انگشت های یخ زده ولی امیدوار!!


گاهی باید شکست تا نگاه داشت ارزش ها را ، آرزوها را ، امیدها را .

آینه ات را بشکن تا خوردشده ترین تکه هایت نشان دهد عمق طبیعت را ، تا بخراشند دست و پای آلوده ترین افکار را .

شکستنت ضعف نیست ، گاهی باید شکست تا دیده شد .

یک عمر نشان دادی همه را در بزرگترین نگاهت با دیده ای که غل وغشی در آن نبود ، حال بشکن تا دیده شود حرف های مانده در پشت شیشه جیوه اندودت .

همه را نشان بده به حقیقت نور؛ بشکن تا نشان دهی نور را در قالب رنگ ، رنگ رنگین کمان و چند رنگیش را . هر کس خود تصیمیم می گیرد که چه ببیند ؛ زیبایی رنگ ها را یا رنگارنگ بودن آن را .

تو شروع کن بشکستن ، شاید سکوت نیز بشکند ، شاید غرور نیز بشکند ، شاید همه اینها مرحمی شوند بر شکستگی های وجودش .

این نگاه های سنگین وسرمای نفسش ، بار غم اوست . کمکش کن ! جراحت ، کمر مهرش را خم کرده .تکه های وجودش هنوز جفت نشده.

آینه ات را بشکن ؛ او به این خورده ها برای محسوس بودنت نیاز دارد.