این یک دست نوشته نیست دل نوشته است
تو کجایی که نفس های وجودم همه تنهاست و درونم می جوشد از این تنهایی.
تو کجایی سهراب؟ لحظه ها را کشتیم و در این آب گل آلود بسی ماهی گیر......
و منم ماهی قرمز تنهای بلور هستی.
یادم هست روزی که گفتم خسته ام.وتو گفتی از رحمت من نا امید نشو.یادم هست که برق چشمانم از پاسخ زیبایت می درخشید.اما........
امروز این جا برای تو می نویسم خدای عزیزم خدای مهربونم.
من از رحمت تو نا امید نیستم من خسته ام خسته از این دنیا از آدمها از این زخم زبون ها از این همه ظلم از این همه دشمنی.از این که حتی نمیشه لطف کرد دیگه حتی نمیشه مهربون بود.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند.ولی مهربان باش.
این روزا وقتی به کسی محبت میکنی یا باید عاشقش باشی یا گرگی باشی که می خواد بهش آسیب بزنه یا باید در عوضش چیزی ازش بخوای.واگه هیچ کدوم از اینا نباشه فکر میکنه قصد تسخیر روح و ذهنش را داری یا می خوای فخر فروشی کنی.ولی شاید تو فقط می خوای چیزهایی که داری رو باهاش شریک بشی یاد بگیری و یاد بدی.
خدا جونم تو چقدر صبوری و من کاسه صبرم لبریز.....
تو میدونی برای چی می نویسم و تو میدنی چه دردی دامن همه ما رو گرفته.پس نجاتمون بده خداااااااا.
دلم این روزا مثل یه برگ زرد افتاده از درخت حیرون و سرگردونه که کجا بره و کدوم پا لیاقت خرد کردنش رو داره و زیر کدوم پا باید نعره های دردناکش شنیده بشه؟؟؟؟؟
واین حرف من نیست حرف همه ی ماست.....
ببخشید که طولانی شد قصدم فقط یادآوری بود.
تورا خدا بیایین هوای آدمای مهربون دور و برمون رو داشته باشیم.و اینو یادمون باشه هر رفتار منفی از طرف ما به خودمون بر میگرده و گرنه اون آدمای مهربون اونقدر بزرگند که ما رو ببخشن و به دل نگیرن....
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداست نه میان تو و مردم.