شنيده ام كه دلي پر ملال داري تو

مگر چه خاطره اي در خيال ، داري تو ؟

مدينه ! هيچ گلي از تو گلنفس تر نيست

كه بوي احمد و زهرا و آل داري تو

هنوز عطر دعا ، در فضاي تو جاري است

هنوز بوي اذان بلال داري تو

مدينه ! بوسه به خاك تو مي زند افلاك

زبس كه فرّ و شكوه و جلال داري تو !

دوام دولت تو ، در حضور حضرت اوست

بمان ! كه منزلتي لا يزال داري تو

مگر كه منحني قامت كه را ديدي

كه شب اشاره به نقش هلال داري تو ؟ !

به ياد خاطره تلخ آن در و ديوار

درون سينه ، دلي پرملال داري تو

بيا كه نوبت كوچ كبوتر حرم است

براي بال گشودن ، مجال داري تو

ولي چگونه پر خويش ، واتواني كرد ؟

كه زخم تير ملامت به بال داري تو

نسيم از آن گل پرپر هميشه مي پرسد :

مگر بهارترين ! چند سال داري تو ؟ !

محمّدعلي مجاهدي ( پروانه )